ملا حسنی در کانادا



ملا حسنی در کانادا

محل درج آگهی شما
Balatarin
لیست وبلاگهای ایرانیان جهان ليست وبلاگهای به روز شده

-------------------

-------------------

Toronto: Click for Toronto, Ontario Forecast Tehran: Click for Tehran, Iran Forecast

-------------------

  • 07/01/2004 - 08/01/2004
  • 08/01/2004 - 09/01/2004
  • 09/01/2004 - 10/01/2004
  • 10/01/2004 - 11/01/2004
  • 11/01/2004 - 12/01/2004
  • 12/01/2004 - 01/01/2005
  • 01/01/2005 - 02/01/2005
  • 02/01/2005 - 03/01/2005
  • 03/01/2005 - 04/01/2005
  • 04/01/2005 - 05/01/2005
  • 05/01/2005 - 06/01/2005
  • 06/01/2005 - 07/01/2005
  • 07/01/2005 - 08/01/2005
  • 08/01/2005 - 09/01/2005
  • 10/01/2005 - 11/01/2005
  • 11/01/2005 - 12/01/2005
  • 12/01/2005 - 01/01/2006
  • 01/01/2006 - 02/01/2006
  • 02/01/2006 - 03/01/2006
  • 03/01/2006 - 04/01/2006
  • 04/01/2006 - 05/01/2006
  • 05/01/2006 - 06/01/2006
  • 06/01/2006 - 07/01/2006
  • 07/01/2006 - 08/01/2006
  • 08/01/2006 - 09/01/2006
  • 10/01/2006 - 11/01/2006
  • 11/01/2006 - 12/01/2006
  • 06/01/2007 - 07/01/2007
  • 10/01/2007 - 11/01/2007
  • 11/01/2007 - 12/01/2007
  • 12/01/2007 - 01/01/2008
  • 04/01/2008 - 05/01/2008
  • 09/01/2008 - 10/01/2008
  • 01/01/2009 - 02/01/2009
  • 02/01/2009 - 03/01/2009
  • -------------------

    Subscribe in a reader

    اشتراک در
    پست‌ها [Atom]

    پنجشنبه، شهریور ۱۲، ۱۳۸۳

    دلکش درگذشت

    در زمان طاغوت ما راديو نداشتيم چون جزو آلات لهو لعب بود و برای متدينين حرام بود. تلويريون هم که بعدها به بازار اومد بطریق اولی حرام بود. (مثل اينترنت که الان حرام است ) ولی وقتی در تاکسی سوار ميشديم و راديو روشن بود از صدای اون خانم دلکش کيف ميکرديم وچون ميدانستيم اگر به راننده بگوييم راديو را خاموش کن ناراحت ميشود و ما را از تاکسی بيرون مياندازد چيزی نميگفتيم و به آهنگ دل نواز دلکش گوش ميکرديم.

    يک روز در تاکسی نشسته بوديم. راديو روشن بود. خانم دلکش داشت ميخوند. در بين راه مسافری ديگر که يک خانم جوان با دامن کوتاه سوار شد و کنار ما نشست. مثل هلوی پوست کنده تر و تميز بود. زلفها را شانه کرده و پيراهن آستين کوتاهی پوشيده بود.

    الغرض ، تا نشست راننده موج راديو را عوض کرد . راديو دريا را گرفت . آهنگ شادی ( فکر کنم توسط برادر آغاسی بود) پخش شد. خانم گاه گاهی زيرکانه ما را نگاه ميکرد. معلوم بود از تیپ ما خوشش اومده . يا ميخواست عکس العمل ما را بسنجد.

    راننده برای خود شيرينی پيش خانم رو به ما کرد و و با لبخندی که نشان از تمسخر داشت پرسيد: حاج آقا اين آهنگ رو کيه ميخونه؟

    گفتم : دلکش!

    قهقه او و خانم بلند شد. گفت: حاج آقا اين صدای يه آقاست. دلکش مرد نيست يه خانمه!

    ما هم فوری گفتيم: ما از هر که خوشمان بياد به او ميگوييم دلکش. و از هر که بدمان بياد ميگوييم ....کش .همينجا نگه دار من و اين خانم دلکش ميخوايم پياده شيم!

    خانم هم همراه ما از تاکسی پياده شد. راننده خيلی کنف شده بود. از تعجب دهانش باز مانده بود.

    کرايه هردو نفر را من حساب کردم. کمی آنطرف تر خانم از بابت کرايه تشکر کرد و با لبخند مليحی رفت و ما را در حسرت دلکش تنها گذاشت.




    | ___________________________________________________________________________________________________

    Home