ملا حسنی در کانادا



ملا حسنی در کانادا

محل درج آگهی شما
Balatarin
لیست وبلاگهای ایرانیان جهان ليست وبلاگهای به روز شده

-------------------

-------------------

Toronto: Click for Toronto, Ontario Forecast Tehran: Click for Tehran, Iran Forecast

-------------------

  • 07/01/2004 - 08/01/2004
  • 08/01/2004 - 09/01/2004
  • 09/01/2004 - 10/01/2004
  • 10/01/2004 - 11/01/2004
  • 11/01/2004 - 12/01/2004
  • 12/01/2004 - 01/01/2005
  • 01/01/2005 - 02/01/2005
  • 02/01/2005 - 03/01/2005
  • 03/01/2005 - 04/01/2005
  • 04/01/2005 - 05/01/2005
  • 05/01/2005 - 06/01/2005
  • 06/01/2005 - 07/01/2005
  • 07/01/2005 - 08/01/2005
  • 08/01/2005 - 09/01/2005
  • 10/01/2005 - 11/01/2005
  • 11/01/2005 - 12/01/2005
  • 12/01/2005 - 01/01/2006
  • 01/01/2006 - 02/01/2006
  • 02/01/2006 - 03/01/2006
  • 03/01/2006 - 04/01/2006
  • 04/01/2006 - 05/01/2006
  • 05/01/2006 - 06/01/2006
  • 06/01/2006 - 07/01/2006
  • 07/01/2006 - 08/01/2006
  • 08/01/2006 - 09/01/2006
  • 10/01/2006 - 11/01/2006
  • 11/01/2006 - 12/01/2006
  • 06/01/2007 - 07/01/2007
  • 10/01/2007 - 11/01/2007
  • 11/01/2007 - 12/01/2007
  • 12/01/2007 - 01/01/2008
  • 04/01/2008 - 05/01/2008
  • 09/01/2008 - 10/01/2008
  • 01/01/2009 - 02/01/2009
  • 02/01/2009 - 03/01/2009
  • -------------------

    Subscribe in a reader

    اشتراک در
    پست‌ها [Atom]

    سه‌شنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۸۴

    يادداشتهای روزانه (۹):

    (برگرفته از دفترچه خاطرات رئيس جمهور محبوب)

    امروز خيلی روز خوبی بود. صبح زود توی اتوبان کرج پنچر کرديم. تا راننده مشغول گرفتن پنچری شد گفتم: اين اطراف يه جايی نيست ما سرزده بريم بازديد کنيم؟ بايد از وقت استفاده کرد. گفتند: اين اطراف فقط استاديوم آزادی هست که آنهم جمعيتی توش نيست. گفتم عيبی نداره. بريد جلو اتوبوس های تهران قزوين را بگيريد و مردم رو ببريد اونجا. بگيد رئيس جمهور محبوب ميخواد بياد پول نفت رو تقسيم کنه.

    خلاصه پياده رفتيم اونجا. نگهبان استاديوم نگذاشت وارد بشيم. مجبور شديم از لابلای نرده های آهنی خودمون رو رد کنيم داخل. خلاصه سرزده رفتيم اونجا. ديديم بچه های تيم ملی دارند تمرين ميکنن. تا چشمشون به ما افتادشروع کردند شعار بمب اتم حق مسلم ماست را دادند. خيلی کيف کرديم. همه شون را جمع کردم و براشون در مورد اسرائيل صحبت کردم. گفتم همه دروازه بانهای تيم های دنيا صهيونيست هستند. اونها نميگذارند شما گل بزنيد. ولی شما بايد به خدا توکل کنيد . موقع زدن پنالتی چشم هاتون راببنديد و آيه الکرسی بخوانيد و ضربه بزنيد. بعد خودم چند تا ضربه پنالتی زدم ولی چون زمين استاديوم کج بود همه توپها به سمت بيرون ميرفت.

    در آخر، به بازيکنان تيم ملی چند رهنمود دادم. گفتم در مسابقات جام جهانی شما وظيفه داريد از حق هسته ای ما در صحنه بين المللی دفاع کنيد. سعی کنيد بازيکنان تيم های اروپايی و امريکايی رو توی رختکن استاديوم کتک بزنيد. يا مثلا موقع تکل کردن محکم بزنيد زير شکم اون پدر سوخته ها. اگه اين کارها رو هم نتونستيد بکنيد لااقل يه سوزن ته گرد توی دستتون قايم کنيد تا موقع دست دادن با بازيکنان حال آنها گرفته شود.

    اگر داور خطای شما را گرفت و يا کارت زرد داد نترسيد محکم بخوابانيد بيخ گوشش. بگيد ما يک قدم از حق فن آوری خودمان نخواهيم گذشت. اينجوری مردم دنيا حساب کار دستشون مياد و اسلام پياده ميشه.




    | ___________________________________________________________________________________________________

    پنجشنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۸۴

    احکام شرعی آنفولانزای مرغی
    مسئله ۲۶۷۸۹۰۴۶۵ ) اگر مرغی مرتبا عطسه کند و آبريزش بينی داشته باشد و همچنين موقع آب خوردن و يا قورت دادن لقمه، گلويش سوزش کند بنا بر احتياط واجب آن مرغ سرما خورده و آنفولانزا گرفته است و لازم است صاحبش لباس گرم بپوشد و قرص سرماخوردگی بخورد.
    مسئله ۶۴۷۸۹۰۲۳۴۵ ) اگر مرغ يا خروسی قبل از طلوع فجر آنفولانزا گرفت و جنب شد مستحب است صاحبش به نيابت از آنها به حمام برود و غسل ارتماسی بجا آورد.
    مسئله ۷۶۵۴۸۹۳۴) اگر مرغی شک کند که آيا آنفولانزا گرفته يا ديسک کمر نبايد به شکش اعتنا کند و قُدقُدش را بکند.
    مسئله ۹۸۶۴۸۷۸۳۷۳) اگر تخم گذار (يعنی همان مرغ آنفولانزايی تخم کن) شک کند که موقع تخم کردن رو به قبله بوده يا پشت به قبله بنا بر احتياط واجب تخمش باطل است و بايد اعاده گردد و اگر قادر به آن نيست بر عهده صاحبش است که تخم کند.
    مسئله ۹۰۰۰۰۰۱ ) خوردن گوشت مرغی که در دوران آنفولانزايی است جايز نيست مگر به اذن حاکم شرع و دو نفر مجتهد عادل و عاقل. همچنين است طبخ زرشک پلو با مرغ و جوجه سوخاری و قس عليهذا.
    مسئله ۷۸۹۶۵۴) قوقولی قوقو کردن خروسی که مرغش مبتلا به آنفولانزا شده حرام است و شنيدن آن صدا اگر باعث رقص شود و يا ترغيب معصيت باشد در حکم غنا است و فعل حرام است.
    مسئله ۷۸۹۰۴۵۳) جوجه ای که به حد بلوغ نرسيده نميتواند بدون اذن ولی اش آنفولانزا بگيرد . اگر نعوذبالله سهوا مرتکب اين معصيت شد بر صاحب مرغ و خروس واجب است که آنها را زير يک پتو برده و دو سه ساعتی بُخور بدهد تا هم خودش سرماخوردگی اش خوب شود و هم مرغ و خروسها به راه راست هدايت شوند.
    خداوند همه شما را به راه راست هدايت کند. انشاءلله



    | ___________________________________________________________________________________________________

    سه‌شنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۴

    آنفولانزای مرغی:

    همه کشورهايی که تاکنون در معرض شيوع آنفولانزای مرغی قرار گرفته اند تمهيدات وسيعی را عليه اين ويروس خطرناک تدارک ديدند تا شايد دامنه خسارت اين بيماری را محدود و يا کنترل کنند. اما در ايران قضيه فرق ميکند. مسولين حکومت ايران از اين قرتی بازی ها و برنامه ريزی و آموزشهای عمومی و واکسيناسيون و غيره دل خوشی ندارند و اصلا توی اين مايه ها نيستند.

    حالا ميخواهيم سناريو برخورد با آنفولانزای مرغی را در ايران اسلامی بررسی کنيم:

    در ابتدای امر ، مسولين مملکت اصلا نميدونند که آنفولانزای مرغی ديگه چه صيغه ای است. فکر ميکنند لابد مرغ و جوجه ها سرما خورده اند و آنفولانزا گرفته اند و آبريزش بينی دارند. تا دو سه هزار نفر کشته نشوند متوجه قضيه نميشوند.

    تازه بعد از اينکه اين دو سه هزار نفر کشته شدند، تا مدتها سخنگوی دولت و وزارت خارجه آنرا بشدت تکذيب ميکنند. بعد که ديدند خيلی سه شد می آيند اول عزای عمومی اعلام ميکنند. مراجع عظام کشته شده ها را شهيد اعلام ميکنند. در تشييع جنازه آنها ، همه مسولين شرکت ميکنند. در اين مراسم سی چهل نفر زير دست و پا کشته ميشوند. دوباره عزای عمومی اعلام ميشود. مجلس يک لايحه برای بررسی اين موضوع تصويب ميکند ولی شورای نگهبان آنرا مخالف شرع و قانون اساسی اعلام ميکند و لذا آنرا به شورای تشخيص مصلحت ارجاع ميدهند. در آنجا هم بعد از دعوت از طرفين قرار ميشود برای رفع اختلاف بين مجلس و شورای نگهبان ”صلوات بلند ختم کنند“ و روی هم را ببوسند و کينه و کدورت ها را کنار بگذارند. بدين ترتيب اصل لايحه فراموش ميشود.

    از طرفی عده ای از بسيجيان جان برکف برای مبارزه عليه مرغ و خروسها ثبت نام استشهادی ميکنند. يعنی يه بمب به خودشون ميبندند و هر مرغ و خروسی رو که توی کوچه ديدند با عمليات انتحاری به درک واصل ميکنند. شهرداری همه مرغداری ها را پلمب ميکند و مرغ و خروس ها را فراری ميدهد. عده ای از حزب اللهی ها به چند تا مرغداری حمله ميکنند و آنجا را به تسخير خود در می آورند.

    مقام رهبری سخنرانی ميکند و آنفولانزا را دسيسه دشمن اعلام ميکند. از فردای همان روز بازار را تعطيل ميکنند و ملت را برای حمايت از فرمايشات رهبری به خيابان ميکشانند. در اين راهپيمايی با شکوه همه فرياد ميزنند:

    ”آنفولانزای مرغی، اين عامل صهيونيسم، اعدام بايد گردد!“




    | ___________________________________________________________________________________________________

    شنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۴

    شُله زرد غنی شده:

    باور کنيد اين خارجی ها از دَم دروغگو و حقه بازند. از اون بچه کوچيک شون گرفته تا اون دانشمند و مخترع شون دروغ و چاخان ميگن. من نه تنها ميگم که هالوکاست دروغ بوده بلکه ميگم اصلا سفرهای مارکوپولو و اکتشافات کريستف کلمب و تثوری های انيشتين حرف مفته و دروغ محض. اينها همه نقشه های صهيونيستهاست برای اينکه ذهن ما را مشغول اين چيزها کنند و اون وقت خودشان برند به روستاهای صبرا و شتيلا حمله کنند. خدا لعنت کنه همه اون دبيرهای فيزيک و شيمی غربزده ما رو که اين فرمولهای دروغين شيمی و فيزيک رو به ما ياد دادند و باعث گمراهی ما شدند.

    آقا اصلا کی گفته يک ملکول آب از دو اتم هيدروژن و يک اتم اکسيژن تشکيل شده؟ آخه کدوم عقل سالمی اين حرف رو باور ميکنه؟ اگه اينطوری بود شما بايد موقع خوردن يه ليوان آب خنک مزه هيدروژن و اکسيژن رو در دهان خودتون حس میکردید. من از شما می پرسم آيا تا بحال از خوردن آب چنين حسی رو داشته ايد؟ معلومه که نه.

    بقيه چيزها هم همينطوره. همه اين فرمولهای فيزيک و شيمی استعماريه. اينها رو فقط برای گول زدن من و شما درست کردند. اين دروغ ها رو باور نکنيد.

    ديروز يه اتفاقی افتاد که اگر من با چشم خودم نديده بودم باور نميکردم. آقا جون! سر ملت ايران رو کلاه گذاشتند. کی گفته با تزريق گاز اورانيوم داخل سانتريفوژ ميشه اورانيوم غنی شده توليد کرد و انرژی هسته ای و بمب اتمی ساخت. همه اينا کشکه! همه این حرفا دروغه! اصلا اورانيوم مگه غنی ميشه؟ همه این چیزا کلکه. اصلا چنين چيزی امکان نداره.

    ديروز آقای آقازاده (رئيس سازمان بمب اتمی ايران) به من زنگ زد و گفت: گاو مون زايد!

    گفتم: مگه توی سازمان انرژی اتمی گاوداری بازکرده بوديد؟

    گفت: نه بابا. منظورم اينه که اين خارجی ها به ما کلک زدند. ما گاز اورانيوم رو تزريق کرديم توی سانتريفيوژها و بعد از گذشت چند شبانه روز با کمال تعجب ديديم بجای توليد کيک زرد برامون شله زرد درست کرده!

    با شنيدن اين خبر، با خودم گفتم: ای دل غافل! ديدی چی شد؟ حالا چجوری با شله زرد بمب اتمی درست کنيم؟ چجوری اسرائيل رو از روی نقشه حذف کنيم؟

    فورا خودم رو به نطنز رسوندم. ديدم همه عزا گرفته اند و دارند گريه ميکنند. گفتم بريد کنار تا خودم ببينم. همينکه در اون بشکه رو کنار زدم چشمتون روز بد نبينه! ديدم تا چشم کار ميکنه شله زرد توليد شده. انالله و انا اليه راجعون. خدايا ما اين غم و مصيبت را با خود بکجا ببريم؟ من هم نشستم کنار اون بشکه شله زرد کمی اشک ريختم. بعد از نيم ساعتی که گذشت و برام آب گرم نبات و گلاب آوردند و کمی حالم جا اومد دستور دادم حالا که کار به اينجا رسيده بهتره يه گونی شکر هم داخل سانتريفوژها بریزند تا طعم شله زرد غنی شده شيرين بشه. قراره از فردا اين شله زرد نذری رو به در خونه همه مردم تقسيم کنيم تا لااقل بجای اين همه پول نفت رو که خرج وسايل هسته ای کرديم يه بشقاب شله زرد به سر سفره مردم برده بشه.

    (برگرفته از دفترچه خاطرات رئيس جمهور)




    | ___________________________________________________________________________________________________

    چهارشنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۴

    بازديد سرزده از مجتمع هسته ای نطنز:

    بر اساس گزارش خبرگزاريها امروز رئيس جمهور محبوب بصورت سرزده از مجتمع هسته ای نطنز بازديد کرد (منبع خبر).

    من که نميدونم فلسفه سرزده بازديد کردن از يک مجتمع هسته ای ديگه چه صيغه ايه؟ معمولا بازديدهای سرزده مربوط به جايی است مثلا شهرداری يا بانکها و نظاير آن که ارباب رجوع زيادی دارند و يا تعلل و کم کاری در ارائه خدمات به مردم باعث ناررضايتی عمومی ميگردد. معمولا مسولين بدون خبر قبلی از چنين جاهايی بازديد ميکنند و به کارمندان خاطی تذکرات لازم را ميدهند. اما بازديد سرزده از مجتمع نطنز از اون حرفهاست!

    - خب. بگو ببينم چيکار داشتی ميکردی قبل از اينکه من بيام؟

    - قربان. داشتم غنی سازی ميکردم.

    - خب. چی رو غنی ميکردی؟

    - همون تحفه نطنز رو.

    - بارک الله. دعا برای سلامتی رهبر يادت نره.

    - چشم.

    ------------------------------------------------نفر بعدی:

    - خب. تو داشتی چيکار ميکردی؟

    - داشتم سانتريفوژها رو روغنکاری ميکردم.

    - بارک الله. دعا برای سلامتی رهبر يادت نره

    - چشم. حتما.

    ------------------------------------------------نفر بعدی:

    - خب تو بگو ببينم داشتی چيکار ميکردی؟ چرا هول شدی؟ ها؟

    - قربان. چيزه... يعنی چيز... يعنی ميخواستيم بريم دستشويی که شما بصورت سرزده وارد شديد.

    - خب. اشکالی نداره. حالا برو.

    - قربان. ديگه تموم شد!

    - پس دفعه ديگه برای سلامتی رهبر دعا کن




    | ___________________________________________________________________________________________________

    شنبه، بهمن ۲۲، ۱۳۸۴

    والنتاين و عشق نافرجام:

    هروقت والنتاين که ميشه دلم ميگيره و تموم غصه های عالم ميشينن روی قلبم. چقدر براش کادو خريدم ولی دريغ از يک جو معرفت. گرل فرند سابقم رو ميگم. اولين بار توی يه پارتی مختلط ديدمش. يه لباس بلندی پوشيده بود. موهاشو جمع کرده بود زير يه پارچه سفيد. خيلی خوشگل شده بود. داشت اون جلو برنامه اجرا ميکرد. داشت خطبه های نماز جمعه تهرون رو ميخوند. صداش خيلی نازک بود خيلی شبيه صدای جير جيرک ولی همه کشته مرده قيافه اش بودند.

    ما با هم يه خورده اختلاف سنی داشتيم. مثلا چيزی در حدود پنجاه شصت سال ولی اين دليل نميشه که عشق ما از اول غلط بوده. توی يه عشق اصيل تفاهم اخلاقی مهمه که ما از اون هم بی بهره بوديم. من يه آدم شوخ، او يه آدم جيغ جيغوی اخمو.

    اصلا اهل آداب و معاشرت نبود. صدبار ميگفتم: جنتی جون، عزيز دلم، خوشگل خوشگلا، بيا ما هم مثل بقيه مردم دست هم رو بگيريم بريم بيرون يه آبگوشتی بخوريم يه سينما و پارکی بريم يه عرق سگی بزنيم يه خورده عشق و حال کنيم. اما امان از بيوفايی! دريغ از يه ذره محبت. اصلا همه گرل فرندها همينجوری اند. بخصوص اگه يه خورده خوشگل هم باشند. همينکه ميبينند يه نفر کشته مرده اونا شده ، فوری خودشون رو گم ميکنند و ميزارن طاقچه بالا و هی واسه آدم ناز ميکنن.

    يه بار گفتم ميخوام با وانت بارم بيام دنبالت با هم بريم توی يه دشت و صحرا کمی قدم بزنيم يه پيک نيک بزنيم و آتيش روشن کنيم و پوره سيب زمينی درست کنيم. چند سيخ جيگر و قلوه و دنبلان کباب کنيم و کلی صفا کنيم ولی گفت: اِوا خاک عالم، من توی شورای نگهبان با يه نفر ديگه قرار دارم وقت ندارم.

    سوای خوشگلی اش چند تا عيب داشت که باعث شد ما با او بهم بزنيم. اول اين بود که اصلا راه نميداد. اونايی که عاشقند ميدونند من چی ميگم. دوم توی مهمانی ها آبروی آدم رو پيش غريبه و آشنا ميبرد. مثلا دماغش رو با آستينش پاک ميکرد. يا مثلا موقع خوردن غذا شلپ شلپ سوپ خوردنش حال همه رو بهم ميزد. صدای آروق زدنش گوش آدم رو کر ميکرد. از همه بدتر اينکه هروقت گرمش ميشد لباساشو درمياورد و با زير پوش رکابی و نازک می نشست جلوی مهمانها.

    اين بود که ما ديديم اين گرل فرند بدرد ما نميخوره . بخاطر همين مسائل، رابطه مون بهم خورد ولی هميشه بيادش هستم. اون يه چيز ديگه بود.

    ولی برای اينکه فکر نکنه که من از اون مردای دست پا چلفتی ام فوری رفتم يه گرل فرند خيلی خوشگل تر از او پيدا کردم. اين يکی هم جوون تر از اونه و هم خيلی خوشگل تر. شما نميدونيد چه جيگريه. اسمشو نميگم ولی يادداشتهای روزانه اش رو براتون مينويسم.




    | ___________________________________________________________________________________________________

    پنجشنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۸۴

    شيرينی های اسلامی:

    - آقا ببخشيد يک کيلو از اون شيرينی دانمارکی بديد.

    - نداريم

    - پس اون چيه؟ توی ويترين رو ميگم. همونجا.

    - اونا شيرينی محمديه

    - بابا جون من که ميدونم اونا دانمارکيه چرا اذيت ميکنی ؟

    - نه خير دانمارکی نداريم. اگه دانمارکی ميخوای برو ناصر خسرو اونجا همه جور جنس ممنوع و غير مجاز پيدا ميشه

    - خب پس يک کيلو از همون که گفتی بده

    - نداريم!

    - عجب بساطيه! از همون کوفت زهر ماری که گفتی يه کيلو بده بريم دنبال کارمون

    - نه خير نميشه. اينا واسه خوردن نيست! اينا رو اگه کسی بخوره يا گاز بزنه توهين به پيامبر ميشه. اينا رو بجای مهر نماز توی نماز جمعه استفاده ميکنن. فهميدی؟

    - آره.... خب.... پس يک کيلو شيرينی خامنه ای بده

    - منظورت نون خامه ايه؟

    - آره. نميخوام اونها رو بخورم میخوام بجای کرم صورت ازش استفاده کنم





    | ___________________________________________________________________________________________________

    سه‌شنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۸۴

    يادداشتهای روزانه ۶

    (برگرفته از دفترچه خاطرات رئيس جمهور محبوب)

    توضيح: اگر اخبار دوسه روز اخير را دنبال کرده باشيد متوجه شديد که در اعتراض به آن کاريکاتور کذايی ابتدا سفارت اتريش اشتباها مورد حمله قرار گرفت و بعد که فهميدند کاريکاتور را يک روزنامه دانمارکی کشيده و نه اتريشی دو سه نوبت به سفارت دانمارک حمله کردند.

    ************************************************************

    امروز حاجی بخشی به موبايلم زنگ زد و پس از کلی چاق سلامتی گفت قراره امروز بريم مسجد دانشگاه تهران جلسه سخنرانی دکتر سروش را بهم بزنيم. از من پرسيد شما هم همراه برادران انصار تشريف مياوريد؟ گفتم: نه سرم شلوغه. امروز ميخواهم به استقبال وزير خارجه کوبا به فرودگاه بروم. گفت: حاج محمود! حالا تنها تنها ميری جايی رو بهم بزنی؟ ناقلا ما رو هم خبر ميکردی. ميخوای به برادرها بگم بيان فرودگاه رو بهم بزنيم؟ گفتم: نه بابا! اين مراسم خودمونه. همه مراسم را که بهم نميزنند. بجای اينکارها بريد جلوی سفارت اون کشور اروپايی که کاريکاتور پيامبر رو کشيده. بريد اونجا و به وظيفه شرعی تون عمل کنيد.

    پرسيد: اون کدوم کشور اروپايی بوده که چنين جسارتی رو کرده؟

    گفتم: يکی از همون کشورهايی اروپاييه ديگه. اسمش الان يادم نيست... صبر کن فکر کنم.... يه کشور فسقلی و کوچيکيه. ها! يا اتريشه يا بلژيک يا دانمارک... نه صبر کنيد. فکر کنم دانمارک پايتخت اتريشه. آره درسته. خودشه اتريشه. بريد اونجا رو بهم بريزيد اجرتان با خدا.




    | ___________________________________________________________________________________________________

    یکشنبه، بهمن ۱۶، ۱۳۸۴

    مصاحبه اختصاصی با احمدی نژاد:

    ملا: آقای رئيس جمهور محبوب! بسلامتی ظرف کمتر از پنج شش ماه از دوران مديريت شما همه دنيا عليه ايران همصدا شدند و پرونده ای را که ميتوانست خيلی زودتر به مصالحه کشيده شود به شورای امنيت فرستادند. نظر شما چيه؟

    احمدی نژاد: اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين.

    ملا: خيلی ممنون. قانع شدم. بريم سوال بعدی. من فکر ميکنم همان رفتاری که شما با ملت ايران ميکنيد يعنی مثل قرون وسطی چند نفر برای کل ايران تصميم ميگيرند همان شيوه را قدرتهای دنيا در مورد حکومت ايران اتخاذ کرده و زورگويی ميکند. اينطور نيست؟

    احمدی نژاد: الرحمن الرحيم. مالک يوم الدين. اياک نعبد و اياک نستعين.

    ملا: درسته! اما سوال بعدی. ديديد شما بيخودی با ريسمان پوسيده ای مثل روسيه و هند و چين به چاه رفتيد. پس حمايت آنها چی شد؟ جواب مردم رو چی ميديد؟

    احمدی نژاد: اهدنا الصراط المستقيم. صراط الذين انعمت عليهم

    ملا: همينطوره که شما ميفرماييد. حالا فکر ميکنيد با اتکا به چه امکانات و ساختار اقتصادی و اجتماعی ميخواهيد با تحريم های جهانی مقابله کنيد؟

    احمدی نژاد: صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و الضالين

    ملا: احسنت. دقيقا همينه. هرچه جلوتر ميريم عواقب اين سياستهای نابخردانه جمهوری اسلامی وخيم تر ميشه و مصالحه در مراحل بعدی هزينه بيشتری برای مردم داره. آيا بهتر نيست برای حفظ اين مملکت و دين و جان مردم، خودتون با زبان خوش بريد کنار و طی يک رفراندم قدرت را به دست مردم بسپاريد؟

    احمدی نژاد: سبحان الله

    ملا: ببين من دارم دلم برای اين کشور بدبخت ميسوزه. آخه تا کی ما بايد توی دنيا منزوی باشيم؟ تا کی ما بايد کشوری عقب مانده محسوب بشيم؟ همه کشورهای دور و بر ما از ما جلوتر زدند. بزاريد با دنيا آشتی کنيم. بزاريد سرمايه ها دوباره به مملکت برگردد. بزاريد ايران آباد و پيشرفته بشه. تا زمانی که شما در قدرت هستيد دنيا از ايران روگردان است و بهانه جويی ميکند. بريد کنار ديگه. اَه.

    احمدی نژاد: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد عبده و رسوله

    ملا: يعنی اين مردم بايد شهادتين شون رو بخونند؟

    احمدی نژاد: السلام عليکم و رحمة الله و برکاته

    ملا: يعنی الفاتحه؟

    احمدی نژاد: الله اکبر. الله اکبر. الله اکبر. چرا نميزاری نمازم رو بخونم؟

    ملا: کاملا صحيح ميفرماييد. من هم همين رو ميگم. شماها بريد نماز تون رو بخونيد و بزاريد مردم زندگی شون رو بکنند.




    | ___________________________________________________________________________________________________

    جمعه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۴

    يادداشتهای روزانه ۵

    (برگرفته از دفترچه خاطرات رئيس جمهور محبوب)

    امروز علی آقا (لاريجانی) رو توی حسينيه ديدم. داشت واسه دسته زنجير زنها سنج ميزد. تا منو ديد کارش رو نيمه کاره رها کرد و منو يه گوشه ای برد و گفت: اخبار رو شنيدی؟ گفتم: نه مگه چی شده؟

    گفت: داريم بدبخت ميشيم. دارن ميفرستن مون شورای امنيت.

    گفتم: خب. اين که بد نيست. يعنی يه سفر ديگه می ريم نيويورک؟ آخ جون!

    گفت: ای بابا! ما رو ببین داریم برای کی یاسین میخونیم. ما رو نمی فرستند بلکه پرونده رو ميفرستند.

    گفتم: چه کسی پرونده ما را ميفرسته؟

    گفت: آژانس. البته آژانس کنترل فعالیتهای هسته ای وابسته به سازمان ملل و نه اون آژانس تاکسی تلفنی سرکوچه تون

    گفتم: حتما اشتباه ميکنی. اگه اين خبر صحت داشت حتما آقای آصفی تکذيبش ميکرد.


    حرفهای امروز علی آقا خيلی روی من اثر گذاشت. تصميم گرفتم بعد از ايام محرم و صفر اخبار سياسی رو از صدا و سيما دنبال کنم ببينم کی به کيه. واقعا کی داره ما رو کجا ميفرسته؟ واسه چی؟ اصلا پرونده ما دست اونا چیکار میکنه؟




    | ___________________________________________________________________________________________________

    چهارشنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۴

    تقديم به رانندگان شرکت واحد:

    يادداشتهای روزانه ۴

    (برگرفته از دفترچه خاطرات رئيس جمهور محبوب)

    امروز از دفتر ”آقا“ تماس گرفتند و گفتند برای شرکت در جلسه اضطراری سران سه قوه فورا به محضر آقا بروم. دفتردار آقا گفت: مقام معظم فرمودند اگه آب هم توی دستت هست بزار زمين و فوری بيا که وضع خيلی قاراش ميشه. گفتم: الان آب توی دستهايم نيست ولی شلوارم توی دستم است که ميخواستم بپوشم. اجازه هست اينکار رو بکنم يا اون را هم بزارم زمين بيام اونجا؟ گفت: بزار زمين و خودت رو سريعا برسون اينجا.

    وقتی رسيدم اونجا ديدم همه سران نظام اومدند. من هم طبق معمول با يکساعت تاخير رسيدم. جلسه در مورد خبر اعتصاب رانندگان شرکت واحد بود. ابتدا مقام رهبری فرمودند: من ميدانم که اين اعتصابات کار دشمن است و اين رانندگان هم از عناصر دشمن هستند. بايد همه شان را بگيريم و بکشيم. فقط ترس من از بحرانی تر شدن اوضاع سياسی است. راه حل شما ها چيه؟

    آقای شاهرودی گفت: من با خشونت عليه رانندگان مخالفم. ما بايد با عطوفت و رافت اسلامی با آنها برخورد کنيم. نبايد اونها را بکشيم بلکه همه را از دم اخراج کنيم و بجای آنها من يه عده راننده تازه نفس از عراق می آورم. با اين کار هم مردم عربی شون خوب ميشه و هم بقیه کارگرها و کارمندها ميفهمند ما توی چنته مون يه عالمه آدم حاضر و آماده داريم.

    آقای غلامعلی(حداد عادل) در مخالفت با اين طرح گفت: مرد حسابی! اين چه کاری است که شما ميخواهيد بکنيد؟ عراقی ها که خيابون های تهران را بلد نيستند. هر کس که سوار اتوبوس بشه يکراست ميبرند صحرای کربلا پیاده اش میکنند

    نوبت من که رسید گفتم:
    آقاجان! کار خیلی ساده تر از این حرفهاست. بهتر است یکساعت قبل ازموعد اعتصاب راننده ها و قبل از اینکه بتونند در جایی تجمع کنند بیایید بریم باد چرخ اتوبوس ها شون را خالی کنیم. اونها مجبور ميشن دو سه ساعت علاف پنچری گرفتن بشن و مراسم شون بهم ميخوره. اگر دوسه نوبت اینکار را انجام بدیم دیگه فکر اعتصاب از کله شون می پره.

    آخه ما قبلا یه همسایه داشتیم که هرروز پیکانش را جلو درب خونه ما پارک میکرد هرچه دعوا و کتک کاری کردیم نشد تا بالاخره تصمیم گرفتیم چرخ ماشینش را پنچر کنیم. بعد از دوسه بار که اینکار رو کردیم مشکل بکلی حل شد و الان دیگه جلو درب خونه ما حتی توقف هم نمیکنه




    | ___________________________________________________________________________________________________

    Home