ملا حسنی در کانادا



ملا حسنی در کانادا

محل درج آگهی شما
Balatarin
لیست وبلاگهای ایرانیان جهان ليست وبلاگهای به روز شده

-------------------

-------------------

Toronto: Click for Toronto, Ontario Forecast Tehran: Click for Tehran, Iran Forecast

-------------------

  • 07/01/2004 - 08/01/2004
  • 08/01/2004 - 09/01/2004
  • 09/01/2004 - 10/01/2004
  • 10/01/2004 - 11/01/2004
  • 11/01/2004 - 12/01/2004
  • 12/01/2004 - 01/01/2005
  • 01/01/2005 - 02/01/2005
  • 02/01/2005 - 03/01/2005
  • 03/01/2005 - 04/01/2005
  • 04/01/2005 - 05/01/2005
  • 05/01/2005 - 06/01/2005
  • 06/01/2005 - 07/01/2005
  • 07/01/2005 - 08/01/2005
  • 08/01/2005 - 09/01/2005
  • 10/01/2005 - 11/01/2005
  • 11/01/2005 - 12/01/2005
  • 12/01/2005 - 01/01/2006
  • 01/01/2006 - 02/01/2006
  • 02/01/2006 - 03/01/2006
  • 03/01/2006 - 04/01/2006
  • 04/01/2006 - 05/01/2006
  • 05/01/2006 - 06/01/2006
  • 06/01/2006 - 07/01/2006
  • 07/01/2006 - 08/01/2006
  • 08/01/2006 - 09/01/2006
  • 10/01/2006 - 11/01/2006
  • 11/01/2006 - 12/01/2006
  • 06/01/2007 - 07/01/2007
  • 10/01/2007 - 11/01/2007
  • 11/01/2007 - 12/01/2007
  • 12/01/2007 - 01/01/2008
  • 04/01/2008 - 05/01/2008
  • 09/01/2008 - 10/01/2008
  • 01/01/2009 - 02/01/2009
  • 02/01/2009 - 03/01/2009
  • -------------------

    Subscribe in a reader

    اشتراک در
    پست‌ها [Atom]

    یکشنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۴

    کشيدن ترياک در مجلس ممنوع!

    شكرالله عطارزاده؛ درگفت‌‏وگو با خبرنگار "ايلنا"، در رابطه با برخي اخبار مبني بر اينكه نمايندگان بايد پيش از احراز صلاحيت نمايندگي تست اعتياد دهند را توطئه‌‏اي در جهت تضعيف مجلس ارزيابي كرد و گفت: علي رغم اطمينان بنده ازكذب بودن مباحث مربوط به اعتياد نمايندگان، حتي در صورت آلوده بودن يكي از نمايندگان مجلس، نمي‌‏توان آن را به كليه نمايندگان تعميم داد بلكه بايد با ارايه سازوكاري منطقي حق نمايندگي را از نماينده مذكور سلب كرد.

    ***************************************************************

    کی گفته راه يافتگان مجلس هفتم معتاد شدند؟ اين حرفا چيه؟ کدوم اعتياد؟ بيخود تهمت ميزنند. اگه معتاد بودند همشون بجای گفتن کلمه اصغر ميگفتند: اشغری

    بجای کلمه صلوات ميگفتند شلوات. بجای کلمه احسنت ميگفتند احشن.

    در حاليکه هيچکدوم از اعضا مجلس اينطوری حرف نميزنند.

    فقط بعضی از آقايون روزهای جمعه بعد از ظهر برای رفع خستگی حاصل از شب قبل يه چند تا پک به اون بافور ميزنند تا روز شنبه سرحال و قبراق به سر کار خود بروند والا اعتياد و هروئين و حشيش اصلا و ابدا.

    ترياک که اعتياد نيست. ترياک يعنی ضد زهر. وقتی کسی يه زهر ماری بخوره بعدش بهتره ترياک هم بکشه تا ديگه شل و ول نباشه اون. و بتونه برای اسلام زحمت بکشه و عرق بريزه و گوينده لااله الا الله بر روی زمين را زياد کنه. به اين که نميگن اعتياد!

    اگه اين کار بد بود که مقام معظم رهبری اين کار رو نميکرد.




    | ___________________________________________________________________________________________________

    شنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۸۴

    شمعی در قلبمان روشن کنيم:

    (عکس از سرزمین آفتاب)

    از اينکه کاری از دستم برنمياد خيلی از خودم بدم مياد. اگر گنجی بميرد شايد من هم در مرگش مقصرباشم. ميترسم عذاب وجدان تا آخر عمر رهايم نکند. چه کار بايد کرد که فردا افسوس آنرا نخورد؟ همیشه یه احساس امید مرموز در ضمیرم میگوید این قضیه با عقب نشینی جلادان درست میشه ولی اگر نشد چی؟

    قديم قديم ها وقتی داستان راهزن ها را ميخواندم با خود فکر ميکردم که اگر زن يا فرزند يا پدر و مادر يا عزيزترين دوستم اسير راهزن ها شود و او را در جلو چشمانم بکشند، عکس العمل من چه خواهد بود؟ آيا مصلحت انديشی خواهم کرد يا برای نجات او از چنگال دژخيم به استقبال مرگ خواهم رفت؟؟

    امروز آن کابوسی که هميشه از فکر کردن درباره آن فرار ميکردم گريبان مرا گرفته. گنجی را در برابر چشمان ما دارند ميکشند. راهزنان و دژخيمان ما را به محک آزمايش سختی کشانده اند. آنها فقط او را نميکشند بلکه ما را هم برای هميشه شرمنده وجدانمان خواهند کرد که در برابر سبعيت سلطان ظالم سکوت کرده ايم.

    کينه از سلطان جائر در سينه انباشتن کافی نيست بايد کاری کرد. شايد ديگر نميتوانيم برای نجات گنجی کاری کنيم. اصلا گنجی نيازی به کمک ما ندارد. او کار خودش را کرد.

    بايد کاری برای خودمون بکنيم. لااقل شمعی در قلبمان روشن کنيم. بايد عهد ببنديم برای نابودی بساط سلطانی متحد شويم و در مسير رسيدن به آزادی ديگر ،فريب هيچ دغل باز و حيله گری را نخوريم.

    بياييد کينه ها و اختلافات را کنار بگذاريم و برای رهايی اين کشور ستمديده تاريخ آستين همت بالا زنيم. اولين قدم اين است که حساب خودمان را از اين نظام جدا کنيم. اين همان چيزی است که گنجی از آن بعنوان مخالفت مدنی ياد ميکرد. حداقل کاری که ميتوان کرد اين است که هيچ پست و مقام دولتی را قبول نکرد و در هيچ بازی اينها شرکت نکرد. طرح شکايت در دادگاههای بين المللی و ترغيب دخالت قدرتهای جهان در برخورد با اين رژيم سفاک کاری است که شاید از عهده ما و شما بر آيد.



    | ___________________________________________________________________________________________________

    جمعه، مرداد ۰۷، ۱۳۸۴

    رفتن داريم تا رفتن:

    اين خارجی ها اصلا آدم نميشن! میپرسيد چرا؟ بخاطر اينکه غير از امريکا و اروپا جای ديگر را نميشناسند بخصوص ايران را.

    بيشتر خارجی ها اصلا اسم ”ايران “را نشنيده اند ووقتی ما ميگوييم از ايران آمده ايم قيافه شون رو آنچنان تغيير دکور ميدند و لب و لوچه شون رو کج و کوله ميکنند که آدم وحشت ميکنه

    بعضی شون هم که مثلا اهل روزنامه خواندن و اخبار شنيدن هستند اسم ايران را شنيده اند ولی معمولا ايران را با عراق قاطی ميکنند و از ما می پرسند: حالا که صدام رفته وضعتان خوب شده؟!!

    عده کمی از آنها هم هستند که غالبا از میان مسولين سياسی شون يا استاد دانشگاه هستند، هم اسم ايران رو شنيده اند و هم تفاوت ايران با عراق رو ميدونند ولی معمولا مسولين ما را باهم قاطی پاتی ميکنند. مثلا خمينی و خامنه ای و خاتمی را قره قاطی ميکنند و يه معجون عجيب و غريبی درست ميکنند.

    يکی از اين خارجی ها به من ميگفت: درسته که شما ايرونی ها با شنيدن هر کلمه ای که با ”خ“ شروع شود فورا صلوات ميفرستيد؟!

    من هم گفتم: نه بابا! اينقدرها هم که فکر ميکنيد ما "چيز خل" نيستيم. برای هر خری که صلوات نميفرستيم.

    به او گفتم برای اينکه فرق خمينی و خاتمی و خامنه ای رو بدونی و هيچوقت قاطی نکنی اينه که بدونی:

    - خمينی اون بود که رفت. خاتمی اينه که داره ميره. خامنه ای اونه که بايد برود.

    البته رفتن داريم تا رفتن!

    اولی بصورت طبيعی رفت. دومی بصورت قانونی و سومی بايد با قوه قهريه برود.




    | ___________________________________________________________________________________________________

    سه‌شنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۸۴

    طرح نشاط عمومی:

    قرارشده طرح نشاط عمومی در شهرهای ايران اجرا شود. از آنجائيکه در اين مدت ۲۶ ساله اخير شادی و نشاط در فرهنگ ما وجود نداشت و به فراموشی سپرده شد اينک بحول قوه الهی و تدبير مقام معظم رهبری ديگه قرار شده نحوه شادی و خنديدن مردم هم سازماندهی و مدون شود.

    بهمين منظور اگر قرار باشد ابتکار عمل اينگونه کارها بدست مردم عادی و عوام باشد خدای نکرده کار به لهو لعب کشيده ميشود و از کنترل خارج خواهد شد. لذا قرار شد متولی اين مورد نيز همانند ساير امور بعهده علما و فضلای حوزه های علميه باشند تا طرح شادی و نشاط عمومی بصورت اسلامی اجرا گردد.

    همچنين قرار شده طلاب و علمای عزيز در يک دوره فشرده کلاسهای بشگن زنی، سوت زنی(هردو نوع دوانگشتی يا چهار انگشتی) و قر کمر شرکت کنند و مسلط به اين مهارتهای مهم شوند.

    طلاب عزيز علما و فضلای معظم!

    برشما باد فريضه يادگيری قردادن باسن. سعادت دنيا و آخرت شما در گرو ادای اين فريضه است. نيت هايتان را خالص کنيد و در انظار عمومی بشگن بزنيد. شادی کنيد و ماتحت مبارک را قر دهيد.

    شما در معرض قضاوت دشمن هستيد. دشمن منتظر گرفتن نقطه ضعف از شماست و ممکن است در روزنامه هايشان بنويسند: هی! اينا رو ببين! اينا که بلد نيستند کپل شون را بچرخانند چطور ميخوان مملکت را بگردونند؟!

    لذا بر شما باد چرخاندن کامل کمر! آنچنان محکم و کامل بچرخانيد که هر کس از دور شما را ببيند خيال کند شما پرگار هستيد و داريد دايره رسم ميکنيد.

    اصلا چطور است پرگارها را کنار بگذاريم و شما با فرو کردن يک مداد در ماتحت مبارکتون (بطوريکه نوکش بسمت بيرون باشد) وظيفه ترسيم انواع دواير را بعهده گيريد؟؟ کافی است اندازه شعاع و مختصات کانون دايره را بشما بدهند. فقط يه قر کمر احتياج دارد. موفق باشيد. التماس دعا.




    | ___________________________________________________________________________________________________

    دوشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۴

    قليان آزاد شد!:

    بر اساس گزارش دريافتی شب گذشته قليان از زندان اوين آزاد شد و به آغوش گرم خانواده بازگشت.

    قليان که از چند سال پيش بجرم قُل قل کردن و سر و صدای زيادی , تشويش اذهان عمومی و اهانت به رهبری بازداشت شده بود پس از تفهيم اتهام و مراحل قانونی شکنجه و بازجويی و گذراندن چند ماه حبس تعزيری سرانجام با اعتراف به اغفال توسط عوامل خارجی و اظهار ندامت و درخواست عفو از مقام معظم رهبری، سرانجام با وساطت هيئت دولت و سکوت آیة الله شاهرودی رياست محترم قوه قضائيه و تعهد سپاری عدم تکرار عمل شنيع قل قل ، نهايتا با سپردن وثيقه ملکی به مبلغ شونصد ميليارد تومان بعنوان مرخصی از زندان آزاد شد.

    ما نيز آزادی قليان را به همه هموطنان دودی خود تبريک عرض ميکنيم.




    | ___________________________________________________________________________________________________

    یکشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۴

    چه خوب شد ما رای ندادیم:

    دوستان! اين آقای خاتمی راست ميگفت ها! بعضی افراد در جريان انتخابات اخير خيلی کارهای بی تربيتی را مرتکب شدند. اين هم سندش (اينجا را کليک کنيد)

    بخاطر همين کارهای بی تربيتی بود که نيمی از جمعيت موفق به رای گيری نشدند. اونها همينکه پاشونو توی حوزه رای گيری ميگذاشتند و اونو ميديدند ميگفتند:

    اوا ، خاک عالم! اين چه جور نظارت استصوابيه ديگه؟ بخوره تو اون سرتون!

    .... وبدين ترتيب نيمی از جمعيت موفق به رای گيری نشدند و نهايتا عصاره نظارت استصوابی از داخل صندوق ها بيرون آمد و احمدی نژاد رئيس جمهور شد.




    |

    ثبت نام برای حراست از کيان اسلام:


    شرايط لازم برای حفاظت از کيان اسلام:

    فقط دو قطعه عکس۴×۳ و فتوکپی شناسنامه!!!

    (توضيح: توی ايران برای هر کاری نياز به دو قطعه عکس و فتوکپی شناسنامه است. از آزمايش ادرار و مدفوع گرفته تا ثبت نام برای دفاع از کيان اسلام و بيضه های آقا)




    | ___________________________________________________________________________________________________

    شنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۴

    توضيح و شفاف سازی:

    مطلب قبلی من تحت عنوان ” همتی ديگر بايد“ اعتراض و انتقاد عده ای از دوستان داخل و خارج را برانگيخت. من نميخواستم با دادن پاسخ به انتقادها موضوع را کش بدهم. عادت من طرح موضوع و واگذاری نظرات موافق و مخالف به درايت خوانندگان است.

    اما احساس ميکنم روشن کردن بعضی ابهامات خالی از فايده نباشد:

    - اگر شما بخواهيد کاری را انجام دهید ولی متوجه میشوید که انجام آن در توان شما نيست . چه ميکنيد؟!

    يا اينکه فرض کنيد انجام کاری در توان شما هست ولی اجرای آن توسط شما آنقدر پرهزينه است که منطقا مقبول و معقول نيست، آيا بکارگيری ابزار و توان ديگران منافی قابليت شماست؟

    همه ما در زندگی روزمره خود کارهای زيادی را توسط ديگران انجام ميدهيم. درواقع با ديگران در قبال اجرای يک کار مشخص و پرداخت مبلغی معين با ديگران معامله ميکنيم.

    مثلا فرض کنيد کشاورزی بخواهد زمين خود را شخم بزند. دو راه پيش روی او قرار دارد. يا اينکه به يک پيمانکاری که تراکتور و تجهيزات لازم دارد بگويد زمينش را در قبال دريافت مبلغ مناسبی شخم بزند و برود. يا اينکه اين کشاورز از روی تعصب و غرور کاذب بخواهد زمين را با وسايل ابتدايی خودش و خانواده اش و بدون اتکا به ديگران شخم بزند. کدام روش در دنيای امروز اقتصادی تر و معقول تر است؟

    آنروز که قطعنامه 598 بعد از آنهمه تاکيد بر ادامه جنگ و شعار ”جنگ جنگ تا پيروزی “ از سوی ايران پذيرفته شد، بزرگی گفت: از حالا به بعد ديگر اين ملت هيچگاه وارد جنگ و دفاع و انقلاب و به خطر انداختن جان و مال فرزندانشان نخواهد شد. يعنی ديگر مردم جان و مال خود را پای هيچ امام و رهبر و مصلحی خرج نخواهند کرد. به حرف کسی گوش نخواهند کرد و زير پرچم کسی سينه نخواهند زد.

    به هر دليل (که تحليل آن در اينجا نيست ) ، امروزه ملت ما ، ديگرحاضر به پرداخت هزينه سنگين کسب آزادی نيست. بنظر من حق هم دارند. هزينه مبارزه با حکومتی که پشت اسلام و اعتقادات مذهبی مردم سنگر گرفته بسيار پرهزينه تر از آن است که مثلا با دخالت محدود امريکا و پايان دادن به اين وضعيت قرون وسطايی قرار است پرداخت کنيم.

    من اولا نميگويم کشورمان را به تحويل بيگانگان بدهيم که رگ غيرت بعضی ها اينچنين متورم شده. من ميگويم برای رهايی از چنگال اين وضعيت ، چه اشکالی دارد چند نفر از شخصيتهای اپوزيسيون ما با آمريکا معامله کنند و در قبال پرداخت مثلا بخشی از توليدات نفت، از امريکا بخواهند بدون ورود به خاک کشور ما فقط يک التيماتوم ۴۸ ساعته برای استعفا خامنه ای بدهد و در صورت لزوم چند تا موشک آبدار نثارشان کند تا مردم از شر اينها برای هميشه راحت شوند؟

    من مطمئن هستم اين سلطان علی از سلطان حسين که تاج را بدست خودش به سر افغانها گذاشت ترسو تر و پخمه تر است. اينها فقط حرف زور را خوب ميفهمند و بخاطر همين مسئله با مردم نيز با اين زبان حرف ميزنند. هرجا سمبه پر زور بوده اينها عقب نشينی کرده اند ولو اين عقب نشينی با اعتقادات ادعايی شون منافات داشته باشد. نمونه اش مذاکره با امريکاست. تا سه چهار سال پيش کسی جرات نداشت لزوم مذاکره با امريکا را مطرح کند ولی الان مذاکرات زير نظر شخص رهبر در حال انجام است.

    - با دخالت محدود امريکا برای سقوط اين حکومت ، مردم ما چه چيزی را از دست خواهند داد؟ نفت و توليدات آن را؟ مگر الان ثمرات توليدات روزافزون نفت و افزايش قيمت آن از بشکه ای۱۰ دلار تا ۶۰ دلار، سفره ملت را، رنگين تر کرده يا حسابهای ارزی آقازاده ها و دلالان نفتی را؟؟

    اگر فرض کنيم که با مداخله امريکا در ايران، بعضی از منافع ملی و زير زمينی ما بخطر افتد، بايد بدانيم که درحال حاضر بدون مداخله امريکا هم منافع ملی ما به تاراج رفته! اعتبار اين کشور کهن سال آنقدر ضايع شده که کشور چلغوزی مثل امارات هم به خاک کشور ما چشم دوخته . از منافع و اعتبار اين کشور چه چيزی باقی مانده؟

    بعضی ها فقط بلدند شعار بدهند. ميگويند آزادی با حقارت را نميخواهيم! آخه اين چه حرفی است؟ مگر الان حقارت نميشويم؟؟ هنوز در قرن بيست و يکم مهمترين مسئله ای که در جامعه ما از سوی حکومت اعمال ميشود کنترل زير شکم ماهاست!

    چه تحقيری از اين بالاتر که چند تا آدم خل و چل برای ما تصميم ميگيرند. يک نگاهی به مجلس هفتم بکنيد. يک نگاهی به مجلس خبرگان بياندازيد. يه خورده به حرفهای بی محتوای رهبر اين کشور گوش دهيد. يه کم در مورد محدوديتهای مسخره طرز لباس پوشيدن و رابطه زن و مرد در جامعه دقت کنيد. بعد ميبينيد زندگی تحقير آميز يعنی چه!

    من ايران را از اعماق وجودم دوست دارم. همه ایام نوجوانی ام را برای دفاع از مرز و بوم اين کشورهزینه کردم. بيش از خيلی ها که الان به نان و نوايی رسيدند بدون چشم داشت به پست و مقام ،غم ايران را خوردم. از فرهنگ غرب و سلطه جويی امريکائيها بيزارم ولی بر من مسلم شده که امروزه کشور ما گرفتار ”بدتر از امريکايی“ هاست.

    من با شهامت ميگويم با دخالت محدود بيگانه ها (تا سقوط حکومت سلطنتی ولايت فقيه ) در کشورم موافقم و مطمئن هستم دير يا زود شما هم به اين نکنه خواهيد رسيد.

    لطفا بزاريد طنزمون رو بنويسيم! اينقدر موضوعات جالب دارم که بايد بنويسم!




    | ___________________________________________________________________________________________________

    پنجشنبه، تیر ۳۰، ۱۳۸۴

    فرمايشات مقام معظم رهبری:

    چند روز پيش نخست وزير عراق راس هيئتی وارد کشورمان شد و از فرودگاه يکراست برای ملاقات رسمی با مقام معظم رهبری يک ماشين دربست گرفت و به محضر ايشان رسيد تا با بهرهگيری از رهنمودهای معظم له بفهمد برای اداره کشور عراق چه خاکی بايد سر خودشان بگذارند. مشروح بيانات گهربار مقام رهبری در اين ديدار که در اختيار ما قرار گرفته به اين شرح است:

    بسم الله الرحمن الرحيم. من اولا تشکر ميکنم از شما که به ايران آمديد وخدمت رسيديد. بايد زودتر اينکار را ميکرديد ولی خب بقول معروف ماهی را هر وقت از آب بگيری تازه است.

    مسئله اولی که من ميخواستم به شما خواهران و برادران عراقی عرض کنم رعايت حق همسايگی و حسن همجواری است. من از شما گله مندم که شما بعنوان همسايه، چرا در غم و شادی ما شريک نيستيد. ما اون موقع که بچه بوديم هروقت همسايه ديوار به ديوارمون ميخواست آب حوض شون رو خالی کنند (و اين امر خارج از توان يک خانواده بود)، ما بکمک همسايه مون ميرفتيم و با آنها تشريک مساعی ميکرديم. اما شما چگونه همسايه ما هستيد که در انتخابات اخير ما شرکت نکرديد و مشت محکم بدهان ابرقدرتهای شرق و غرب نزديد؟

    مسئله دومی که ميخواهم عرض کنم را بدقت گوش دهيد. برادران و خواهران عراقی ام! عراق مال شماست مال ما هم هست بايد در آبادانی آن دست ياری به سوی ما دراز کنيد. عراق در گذشته نه چندان دور سه چهارم خرمای دنيا را تامين ميکرد ولی امروز چی؟

    آحاد عراقی ها از زن و مرد و از کوچک و بزرگ بايد يک اصله خرما بکارند حتی در باغچه منزلشان. حقيقتا دشمنان اسلام در کمين شما هستند. ملت بزرگ عراق بايد بحول قوه الهی دوباره خرما بکارند و هسته هايش را بما بدهند تا برادران ما در نيروگاه هسته ای بوشهر از آنها برق توليد کنند و دشمن را از فکر تجاوز به ميهن اسلامی ايران بازدارند.

    مسئله مهم ديگری که ميخواهم به شما دولتمردان عراقی توصيه کنم رعايت تقواست. تقوا به اين معناست که برای حفظ نظام و سلطه هر کار بايد کرد. اين معنا ندارد که کسی در مخالفت مسئولين بالای يک کشور حرفی بزند. اگر تقوا را رعايت کنيد و خدا را ناظر اعمالتان بدانيد بايد مخالفانتان را زندانی کنيد تا به کارهای کرده و نکرده شان اعتراف کنند و از شما تقاضای عفو کنند. اگر ميخواهيد نظامتان اسلامی باشد بايد مثل ما عمل کنيد.

    ما از شما برادران عراقی تشکر ميکنيم. شما با تجاوز به خاک کشور ما نظام ما را قوام داديد. ما هرگز از شما غرامت نمیخواهیم . تنها درخواستی که از شما دارم اين است که اگر وقت کرديد و سرتون يه خورده خلوت شد يکبار ديگه به ما تجاوز کنيد.

    آنچه که در اداره يک کشور مهم است توجه دائمی به توطئه دشمن است. دشمن را!دشمن را! دشمن را!. شما بايد بدانيد که همه دشمن هستند. آحاد ملت دشمن هستند. آحاد دشمن هم خب معلومه که دشمن است.

    من ديگه حرفی ندارم. آحاد برادران و خواهران عراقی! چاي تون سرد نشه! بفرماييد.




    | ___________________________________________________________________________________________________

    چهارشنبه، تیر ۲۹، ۱۳۸۴

    نامه به رئيس بيمارستان ميلاد:

    جناب آقای دکتر علی فتاحی

    رياست محترم بيمارستان ميلاد

    سلام عليکم،

    با درود به روان پاک ولی امر مسلمين حضرت آیة الله خاتمی،

    و سلام و درود بيکران بر نايب برحقش حضرت بقیة الله امام عصر(عج)،

    و با آرزوی نابودی کشورهای شرق و غرب و در راس آن شوروی کمونيست و آمريکای صهيونيست و اسرائيل جهانخوار،

    و برافراشته شدن پرچم جمهوری اسلامی ايران در همه قله های دنيا بخصوص در کشورهای دوست و برادر سوريه، بورکينافاسو، گينه بيسائو و جمهوری دومنيکن،

    و همچنين با آرزوی سلامتی همه شهدا جنگ تحميلی و جبهه های حق عليه باطل و آزادی اسرا از دست رژيم بعثی عراق،

    مطالب ذيل را باستحضار ميرساند:

    - بر اساس اخبار مندرج در روزنامه ها با خبر شديم که شخصی بنام اکبر گنجی بر اثر پر خوری مداوم در هتل اوين مبتلا به تورم قوزک پا شده و برای درمان به آن بيمارستان اعزام گرديده است.

    - از آنجايی که من ارادت قلبی خدمت شما و پرسنل محترم آن بيمارستان دارم خواهشمندم نهايت همکاری را با دادستان محترم تهران جناب آقای سعيد مرتضوی معمول داريد ودر غير اينصورت خدای نکرده از پست و مقامتان معزول شده و از نون خوردن می افتيد. لذا از نظر ما هيچ مانعی ندارد که هرچه مرتضوی برايتان مينويسد همان را اعلام کنيد زيرا در طول اين مدت ۲۶ سال مردم ما ياد گرفته اند چگونه حقيقت مطالب را از لابلای اظهارات دروغ و کذب و خلاف واقع بيرون بکشند.

    اصولا يکی از مواهب جمهوری اسلامی ايران همين است که مردم ما بدون رفتن سر کلاس درس ”منطق“ و ” رياضيات جديد“، بخوبی ياد گرفته اند که نقيض نقيض چيزی خود آن چيز ميشود.

    بنابر اين شما وجدانت از ارائه گزارش غلط ناراحت نباشد. ما خودمون منظور اصلی شما را درک ميکنيم. ما میفهمیم جراحی مینسک پای گنجی در اثر خوردن غذاهای چرب و کلسترول دار بوده است.

    ولی خواهشا در گفتن مطالب دروغ، يه خورده سليقه بخرج بدهيد و باعث خنده و شادی دشمنان اسلام و وهن جمهوری اسلامی نشويد. مثلا اگر خدای نکرده گنجی در اثر شدت ضعف بيهوش شد بگوييد مشکل کم خوابی داشته فعلا خوابيده يا مثلا بگوييد در اثر کهولت سن نميتواند لب به غذا بزند و بايد برايش سرم وصل کنيم.

    در خاتمه از زحمات شما و ديگر همکاران دادستانيتان صميمانه متشکرم و فقط توصيه ميکنم لطفا زمانی که قاضی مرتضوی برای ملاقات گنجی می آيد هرچه جسم سخت و خطرناک در اتاق گنجی هست را برداريد چون او سابقه دار است و ممکن است دوباره دست گل به آب دهد.

    من الله توفيق

    تورنتو- ملا حسنی کانادايی(دامت عزه)




    | ___________________________________________________________________________________________________

    سه‌شنبه، تیر ۲۸، ۱۳۸۴

    عقاب و کلاغی نژاد:

    (برگرفته از شعر عقاب و کلاغ پرويز خانلری و با تشکر از دوستانی که آن شعر را برای من فرستادند)

    عقابی روی صخره ای بر بالای کوه سربه فلک کشيده قاف نشسته بود و از اون بالا شهر را با هر آنچه که داشت نگاه ميکرد. همه پرندگان و چرندگان مشغول کار روزمره خود بودند. ناگهان عقاب متوجه انبوه جمعيتی شد که اون پايين پايين داشتند با هم جر و بحث ميکردند. عقاب حرفهای آنها را نميشنيد ولی از حرکات دست و پايشان ميتوانست حدس بزند که دارند تصميمی مهم و با اهميت ميگيرند.

    چند دقيقه بعد با کمال ناباوری ديد آن جمعيت انبوه، آقا کلاغه رو به عنوان رئيس جمهوری انتخاب کردند! ابتدا عقاب باورش نشد. بلند شد و در آسمان شهر چرخی زد و ديد: بله! اون چيزی که کسی فکرش رو هم نميکرد ، شده!

    عقاب برگشت و روی همون صخره نشست و به فکر فرو رفت. آهی کشيد و گفت: کار دنيا رو ميبينی؟ اون يارو کلاغه يه زمانی آرزوش اين بود که ما تحويلش بگيريم. حالا اون شده رئيس يه ملت هفتاد ميليونی و ما چی؟ نشستيم روی اين صخره تک و تنها و شديم تماشاچی. ما چی مون کمتر از اون کلاغه بود که او به اون پست و مقام رسيد و ما از بد حادثه بايد در اين سرزمين غربت، روزگار بسر کنيم؟

    عقابِ دل شکسته و اندوهگين به نزد سيمرغ رفت و حکمت اين ماجرا را جويا شد. سيمرغ گفت: ای عقاب! اين چه سوال نابخردانه ای است که می پرسی؟ تو اگر کارهايی که او کرده تو ميکردی تو هم کلاغ ميشدی! ماهيت تو ”عقابی“ است نه ”کلاغی“.

    اگر ميخواستی تو هم کلاغ بشی بايد از چند سال پيش شروع ميکردی:

    آنروزهايی که دانشگاهها را بستند تا عناصر مخالف را تصفيه کنند می بايست خودت رو به مقامات نزديک ميکردی و اسامی دانشجويان چپی را به اونها ميدادی و خلاصه آدم فروشی ميکردی. آيا در وجودت اين خباثت بود که اين قبيل کارها را بکنی؟

    آنروز که جنگ شروع شد تو به نيت حراست از ميهن و ناموس کشور به جبهه رفتی و ماتحت خودت را پاره کردی همان موقع اون کلاغها توی شهر با خفاشان و تمساح ها و لاشخوران انجمن داشتند و پای درس آقايان دستمال ابريشمی ميکشيدند. آيا تو اهل دستمال کشيدن بودی؟

    آنروز که تو با هزار زحمت و بدبختی تک تک واحد های دانشگاهی را ميخوندی و پاس ميکردی اونها با عنايت ويژه رئيس دانشگاه که از اعوان و انصار خودشون بود بدون آزمون در دوره کارشناسی ارشد و سپس دکترا ثبت نام کردند و تا تو چشم بهم بزنی مدرکشونو کشکی کشکی گرفتند و تو هنوز داشتی با جراحات دوران جبهه و جنگ می ساختی و نيمی از وقتت درس خواندن بود و نيمی کار کردن و امرار معاش کردن.آيا تو اهل چاپلوسی بودی تا تو را به نيز به حيطه خود راه دهند؟

    آنروز که ميخواستند برای استان اردبيل استاندار انتخاب کنند، اگر باهنر رفيق تو بود و به ناطق نوری توصيه تو را ميکرد بجای اون تو استاندار ميشدی و چند سال بعد همانها به شورای شهر ميگفتند فلانی مورد تاييد آقاست و شهردار ميشدی. تو حاضر بودی برای يه لقمه نان خودت را بفروشی و مثل آنها بشی؟

    رمز کسب چنين مقامات پوشالی ، مرداب خوری است نه با زور و بازوی خويش شکار کردن و از دسترنج خويش امرار معاش کردن. تو هم اگر يه قُلُپ مرداب و مردار ميخوردی مثل اونها ميشدی. دوست داری چنين ميشدی؟

    عقاب از سوال خويش نادم شد و خوشحال و مسرور از اينکه خود را آلوده فرومايه گان نکرده به آسمان پرواز کرد و در آسمان اوج گرفت.

    **************************************************************

    گشت غمناک دل و جان عقاب
    چو ازو دور شد ايام شباب
    ديد کش دور به انجام رسيد
    آفتابش به لب بام رسيد
    خواست چاره ناچار کند
    دارويي جويد و در کار کند

    صبحگاهي زپي چاره کار
    گشت بر باد سبکسير سوار
    گله آهنگ چرا داشت به دشت
    ناگه از وحشت ، پر ولوله گشت
    و آن شبان بيم زده ، دل نگران
    شد سوي بره نوزاد دوان
    کبک در دامن خاري آويخت
    مار پيچيد و به سوراخ گريخت
    آهو استاد و نگه کرد و رميد
    دشت را خط غباري بکشيد
    ليک صياد سر ديگر داشت
    صيد را فارغ و آزاد گذاشت
    چاره مرگ نه کاري است حقير
    زنده را دل نشود از جان سير
    صيد هر روز به چنگ آمد زود
    مگر آن روز که صياد نبود

    آشيان داشت در آن دامن دشت
    زاغکي زشت و بد اندام و پلشت
    سنگ ها از کف طفلان خورده
    جان ز صد گونه بلا در برده
    سالها زيسته افزون ز شمار
    شکم آگنده ز گند و مردار
    بر سر شاخ ورا ديد عقاب
    ز آسمان سوي زمين شد بشتاب
    گفت کاي ديده ز ما بس بيداد
    با تو امروز مرا کار افتاد
    مشکلي دارم اگر بگشايي
    بکنم هر چه تو ميفرمايي
    گفت ما بنده درگاه توييم
    تا که هستيم هوا خواه توييم
    بنده آماده بگو فرمان چيست
    جان به راه تو سپارم ، جان چيست
    دل چو در خدمت تو شاد کنم
    ننگم آيد که ز جان ياد کنم
    اين همه گفت ولي با دل خويش
    گفت و گويي دگر آورد به پيش
    کاين ستمکار قوي پنجه کنون
    از نياز است چنين زار و زبون
    ليک ناگه چو غضبناک شود
    زو حساب من و جان پاک شود
    دوستي را چو نباشد بنياد
    حزم را بايد از دست نداد
    در دل خويش چو اين راي گزيد
    پر زد و دور ترک جاي گزيد
    زار و افسرده چنين گفت عقاب
    که مرا عمر حبابي است بر آب
    راست است اينکه مرا تيز پر است
    ليک پرواز زمان تيز تر است
    من گذشتم به شتاب از در و دشت
    به شتاب ايام از من گذشت
    من و اين شوکت و اين شهپر و جاه
    عمر از چيست بدين حد کوتاه ؟
    تو بدين قامت و بال ناساز
    به چه فن يافته اي عمر دراز ؟
    پدرم از پدر خويش شنيد
    که يکي زاغ سيه روي پليد
    با دو صد حيله به هنگام شکار
    صد ره از چنگش کرده است فرار
    پدرم نيز به تو دست نيافت
    تا به منزلگه جاويد شتافت
    ليک هنگام دم باز پسين
    چو تو بر شاخ شدي جايگزين
    از سر حسرت با من فرمود
    کاين همان زاغ پليد است که بود
    عمر من نيز به يغما رفته است
    يک گل از صد گل تو نشکفته است
    چيست سرمايه اين عمر دراز
    رازي اينجاست تو بگشاي اين راز
    زاغ گفت از تو در اين تدبيري
    عهد کن تا سخنم بپذيري
    عمرتان گر که پذيرد کم و کاست
    گنه کس نه که تقصير شماست
    ز آسمان هيچ نياييد فرود
    آخر از اين همه پرواز چه سود ؟
    پدر تو که پس از سيصد و اند
    کان اندرز بد و دانش و پند
    بارها گفت که بر چرخ اثير
    بادها راست فراوان تاثير
    بادها کز ز بر خاک وزند
    تن و جان را نرسانند گزند
    هر چه از خاک شوي بالاتر
    باد را بيش گزند است و ضرر
    تا بدآنجا که بر اوج افلاک
    آيت مرگ بود پيک هلاک
    ما از آن سال بسي يافته ايم
    کز بلندي رخ بر تافته ايم
    زاغ را ميل کند دل به نشيب
    عمر بسيارش از آن گشته نصيب
    ديگر اين خاصيت مردار است
    عمر مردار خوران بسيار است
    گند و مردار بهين درمان است
    چاره رنج تو زان آسان است
    خيز و زين بيش ره چرخ مپوي
    طعمه خويش بر افلاک مجوي
    ناودان جايگهي سخت نکوست
    به آن گنج حيات و لب جوست
    من صد نکته نيکو دانم
    راه هر برزن و هر کو دانم
    خانه اي در پس باغي دارم
    و اندر آن باغ سراغي دارم
    آنچه زان زاغ همي داد سراغ
    گند زاري بود اندر پس باغ
    بوي بد رفته از آن تا ره دور
    معدن پشه مقام زنبور
    هر دو همراه رسيدند از راه
    زاغ بر سفره خود کرد نگاه
    گفت خواني که چنين الوان است
    لايق محضر اين مهمان است
    ميکنم شکر که درويش نيم
    خجل از ما حضر خويش نيم
    گفت و بنشست و بخورد از آن گند
    تا بياموزد از او مهمان پند

    عمر در اوج فلک برده بسر
    دم زده در نفس باد سحر
    ابر را ديده به زير پر خويش
    حيوان را همه فرمانبر خويش
    بارها آمده شادان ز سفر
    به رهش بسته فلک طاق خطر
    سينه کبک و تذرو و تيهو
    تازه و گرم شده طعمه او
    اينک افتاده در اين لاشه و گند
    بايد از زاغ بياموزد پند
    بوي گندش دل و جان تافته بود
    حال بيماري دق يافته بود
    دلش از نفرت و بيزاري ريش
    گيج شد بست دمي ديده خويش
    يادش آمد که در آن اوج سپهر
    هست زيبايي و آزادي و مهر
    فر و آزادي و فتح و خطر است
    نفس خرم باد سحر است
    ديده بگشود و به هر جا نگريست
    ديد گردش اثري زآنها نيست
    آنچه بود از همه سو خواري بود
    وحشت و نفرت و بيزاري بود
    بال بر هم زد و برجست ز جا
    گفت کاي يار ببخشاي مرا
    سالها باش و بدين عيش بناز
    تو و مردار تو عمر دراز
    من نيم در خور اين مهماني
    گند و مردار ترا ارزاني
    گر در اوج فلک بايد مرد
    عمر در گند بسر نتوان برد

    شهپر شاه هوا اوج گرفت
    زاغ را ديده بر او مانده شگفت
    سوي بالا شد و بالاتر شد
    راست با مهر فلک همسر شد
    لحظه اي چند در اين لوح کبود
    نقطه اي بود و سپس هيچ نبود




    | ___________________________________________________________________________________________________

    یکشنبه، تیر ۲۶، ۱۳۸۴

    همتی دیگر باید:

    من فکر نميکنم قضيه گنجی و بقيه زندانيان سياسی به صورت عادلانه و عاقلانه ای حل شود مگر اينکه فشارهای خارجی افزايش يابد.

    اينکه نميگويم فشارهای ”داخلی“ دليلش اين است که حوادث سالهای اخير نشان داده که ماشين سرکوب حکومت ايران هيچ معيار انسانی را در سرکوب منتقدان خود رعايت نميکند. هر تجمعی را با شدت سرکوب ميکند. هر صدايی را در نطفه خفه ميکند. روزنامه ها شديدا در انتشار مطالب و حتی انتخاب تيتر مطالب تحت کنترل دادستانی هستند. سايتهای اينترنيتی سياسی و خبری و دگر انديش را فيلتر ميکنند و خلاصه همان کاری که حکومتهای طالبان يا صدام با مخالفان خود ميکردند، شيوه برخورد حکومت ايران با مخالفينش شده است.(اصولا مقايسه وضعيت فعلی ايران با وضعيت ايران در زمان شاه درست نيست . شاه اگر بنا به توصيه مستشاران ملاحظلات انسانی نميکرد هيچگاه انقلاب پيروز نميشد.) لذا فشار داخلی بسیار پرهزینه و پرتلفات است و بر اساس این منطق اعتراضات خیابانی جز ضرب و شتم و حبس و زندانی نیروهای آگاه جامعه نتیجه ای دربر ندارد. برعکس با هربار سرکوب حکومت احساس اقتدار میکند.
    اما فشار خارجی اینگونه نیست. حکومت ایران در مقابل هر تشر قدرتهای جهانی تا زانو برایشان خم میشود و آماده هرنوع همکاری میشود.

    حال سوال اين است که: اگر امريکا حکومت صدام را ساقط نميکرد آيا با توجه به وحشيگری حکومت صدام در سرکوب مخالفينش، مردم عراق ميتوانستند حکومت صدام را ساقط کنند؟

    جواب اين سوال بنظر من منفی است. محال بود عراقيها از شر صدام نجات يابند. عراقی ها استقلال کشورشان را هزينه کردند تا آزادی بدست آورند. در کشوری که در آن آزادی نباشد و انسان را بجرم دگر انديشی زندانی کنند چه فرقی ميکند که مستقل باشد يا پرچم امريکا بر سر در وزارتخانه هايش باشد؟

    هر ملتی استقلال را برای داشتن آزادی ميخواهد. خود استقلال ذاتا فاقد ارزش است. استقلال آنگاه که در جوار هويت و آزادی و خواست مردم قرار بگيرد دارای ارزش ميشود.

    اينها را گفتم تا کسانی که در خارج هستند کمی مسئوليت خويش را در قبال کشورشان جدی بگيرند. ما که ميتوانيم صدای اعتراض مردممان را به گوش مراکز قدرت جهانی برسانيم چرا چشم به داخل دوخته ايم؟ منتظريم معجزه ای رخ دهد؟ جهان امروز دنیای تقسیم منافع است. بزرگان و سیاستمداران افغانستان و عراق بخوبی به این حقیقت واقف بودند و برای آزادی ملت خود پای میز مذاکره با قدرتهای جهانی نشستند و در یک تقسیم منافع ملت خود را از شر دیکتاتوری سیاه نجات دادند.
    رهبران فلسطین پای میز مذاکره با اسرائیل نشستند. اسرائیلی که همه میدانند سرزمین های آنان را غصب کرده.
    دلیلش این است که دنیا با دنیای چند سال پیش تفاوت اساسی کرده. دیگر هیچ کشوری نمیتواند مستقل از منافع دیگران دور خودش حصاری بکشد. دیگر استقلال معنای سنتی خود را از دست داده. حاکمیت بصورت مشاعی جای خود را به مرزبندیهای قدیمی داده
    پس باید با واقعیات کنار آمد و برای آزادی کشور همتی دوباره کرد.




    | ___________________________________________________________________________________________________

    شنبه، تیر ۲۵، ۱۳۸۴

    يک خاطره:

    اون وقتها که بچه بوديم هر روز تابستون با هم سن و سالی هامون توی کوچه فوتبال بازی ميکرديم.يه توپ پلاستيکی و توی زمين خاکی. خونه مون توی يکی از کوچه های تنگ و باريک خيابون ايران بود که الان ديگه اثری از اون نيست. خونه ها اکثر قديمی بودند و ديوارهای کوچه ،بلند و گِلی.

    توی محله مون يک آخوند هم زندگی ميکرد. اون موقع ها بزرگترها به ما بچه ها ياد داده بودند هروقت علما رو توی کوچه و خيابون ديديد فورا سلام کنيد!

    مثلا تصور کنيد اون لحظه ای که ما با هيجان و ايجاد سرو صدای بچه گانه توی کوچه مشغول بازی بوديم، يک دفعه يکی از بچه ها ميگفت: بچه ها !بچه ها! حاج آقا داره مياد!

    با شنيدن اين کلام ،همه ما دست از بازی ميکشيديم و منتظر عبور حاج آقا ميشديم تا فورا به او سلام کنيم. معمولا يکی يکی سلام ميکرديم و از اينکه حاج آقا جواب سلام ما را با لحن عربی خاص و کلمات شمرده شمرده ميداد احساس رضايت ميکرديم.

    معمولا حاج آقا چنين ميگفت:

    عليک السلام! پسر حافظ کلام! چی آوردی برام؟! مامانت خوبه؟!!!

    مدتی گذشت. يه روز از بزرگترها شنيديم که حاجی رفته سر زن اولش يه زن ديگه گرفته. يه دختر کوچولو. اين خبر بين بچه ها فوری پخش شد. تصميم گرفتيم بعنوان تنفر از اين کار ديگه به حاجی سلام نديم. البته چند بار سعی کرديم ولی با ديدن قيافه حاجی ناخودآگاه احساس سلام کردنمون غليان ميکرد و فوری سلام ميداديم.

    بين ما بچه ها يه ”قاسم پخمه“ بود که خيلی بچه چاق و خپل و ترسويی بود. همه بچه ها به او غر ميزدند که همش تقصير اونه که ما مجبور ميشيم علی رغم ميل باطنی مون سلام بديم. آخه اون قاسم پخمه اولين نفری بود که به حاجی سلام ميداد و بقيه بچه ها رو توی رودروايسی قرار ميداد.

    بخاطر همين بود که بچه ها به قاسم پخمه تکليف کردند که اين دفعه اگه حاجی اومد او نبايد به حاجی سلام بدهد بلکه اگه ميتونه يه صدايی هم از خودش درآورد!

    لحظه موعود فرا رسيد و با پيدا شدن سر و کله حاجی از اون دور، همه ما دست از بازی کشيديم . منتظر شديم تا قاسم پخمه تابو شکنی کند. همينکه حاجی از کنار ما عبور کرد ناگهان صدای گريه قاسم پخمه درآمد. حاجی با بی اعتنايی از کنار ما عبور کرد و چيزی نگفت ولی هنوز هق هق قاسم قطع نميشد.

    وقتی از قاسم علت را پرسيديم او گفت: همينکه ميخواستم اون صدا را از خودم دربياورم زيادی بخودم فشار آوردم و شلوارم رو کثيف کردم! حالا جواب مامانم رو چی بدم؟!

    اين قاسم آقا الان بزرگ شده و شده نماينده مجلس هفتم!




    | ___________________________________________________________________________________________________

    جمعه، تیر ۲۴، ۱۳۸۴

    تنبلی:

    تنبلی در لغت به معنی سستی و بيحالی و وارفتگی است و در فرهنگ علما به شخص مبتلا به آن ” فراخ المقعد“ گويند. اصطلاح تکنيکی آن ” کاليبر گشاد“ است.

    آيا ميدانيد عامل اصلی” گشادی پيزی“ در بين جوامع توسعه نيافته چيه؟

    جواب اين سوال را دانشمندان دانشگاههای معتبر جهان طی يک تحقيقات فشرده کشف کرده اند و آن اين است: گشادی اون قسمت پايينی زاييده بسته بودن و مچاله شدن مغز است! يعنی اگر کسی مخ و کله اش آکبند باشد و هيچ استفاده ای از آن نکند به مرور باعث گشادی قسمتهای تحتانی او خواهد شد. رابطه آب هندوانه و گشادی اون قسمت هم جزو تحقیقات این دانشمندان بوده که هنوز به نتیجه نرسیده اند.

    خب. تا اينجا بحث فيزيولوژيکی بود. اما بريم سر اصل مطلب:

    - اون مسواک يزدی گفته: کسانی در اين انتخابات رای آوردند که زيارت عاشورا خواندند!

    بدون توجه به غلط بودن زرزرهای ايشان ، اصولا اينگونه طرز تفکر و اين فرهنگ عوامانه باعث مچاله شدن مغز ميشود. مثلا:

    - اگر ميخواهيد همينطوری الکی الکی در انتخابات پيروز شويد ،زيارت عاشورا بخوانيد.

    - اگر ميخواهيد در حين رانندگی تصادف نکنيد، آیة الکرسی بخوانيد و به چهار طرف خود فوت کنيد (لازم نيست کمی به خودتان زحمت بديد جاده ها را درست کنيد و ماشين ها را ايمن کنيد و کمربند ايمنی ببنديد. دعا را که بخوانيد کارتمام است)

    - اگر ميخواهيد بارندگی و نزولات آسمانی زياد شود، نماز باران بخوانيد( مبادا يه فکر اساسی برای هدر رفتن آبهای زير زمينی و روی زمينی و شبکه فرسوده آبياری کنيد)

    - اگر تشنه هستيد و دلتان يه ليوان آب گوارا و خنک ميخواهد از جايتان بلند نشويد، برای لب تشنه شهيدان کربلا اشک بريزيد.

    - اگر ميخواهيد همه گناهها و اذيت و آزارهای شما در طول عمرتان يهو پاک شود و يکراست به بهشت برويد ،رو به قبله ادرار نکنيد

    ملاحظه ميفرماييد که با انجام يکسری ميان برهای ساده، به چه اهداف بزرگی ميتوان رسيد. پس زحمت چرا؟




    | ___________________________________________________________________________________________________

    چهارشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۸۴

    خامنه ای شرمت باد!

    تف برآن دين و مذهبی که شما را اينچنين وحشی بار آورد. تف بر آن نظامی که اينقدر از فکر و انديشه مخالف هراسان است.

    نفرين ابدی بر شما که جز دروغ و ريا کاری چيز ديگری نداريد.

    ای بی شرفها پس ميگفتيد اعتصاب غذای اکبر گنجی شايعه است! و هرروز مربا ميخورد!!

    لعنت برآن نماز شب خواندن های شما.

    شما از يزيد و اين ملجم کثيف تر و درنده خو تريد. کجاست رافت اسلامی؟ کجاست اخلاق محمدی؟ کجاست انسانیت ؟ کجاست مروت و جوانمردی؟

    اين عکس اکبر گنجی را که در سايت ايرانيان ديدم بشدت مرا اندوهگين کرد.

    ما گير عجب ارتجاع سياهی افتاده ايم. به نام دين بر گرده مردم سوار شدند و مثل سگ دروغ ميگويند (دور از جون سگ. سگ که اصلا از اینکارها نمیکند). ببینید بنام خدا و نمایندگی از طرف خدا با مردم چه میکنند؟

    اگر اسلام و دين و خدا و پيغمبر آنچيزی است که شما محصول آنيد، درود بر کفر و بی دينی.




    | ___________________________________________________________________________________________________

    یکشنبه، تیر ۱۹، ۱۳۸۴

    خاتمى: بداخلاقى های انتخابات را ارائه مى كنم(جرايد)

    آدم با خواندن اين خبر ياد مبصرهای دوران دبستان می افتد که اسم بچه های شرور را روی يک کاغذ مينوشتند و به ناظم مدرسه ميدادند.

    حالا ببينيم اون بچه های بی ادبی که در انتخابات کارهای بی تربيتی و خلاف اخلاق با هم کردند کيا بودند؟:


    - آقای سيد علی خامنه ای معروف به دشمن : سردسته بی ادب ها. سرچشمه و منشا همه کارهای بی تربيتی انتخابات زير سر اين آقا بود.

    - آقای جنتی معروف به جيرجيرک نگهبان: خط خطی کردن دفتر صلاحيت ديگران و برداشتن مداد و مدادتراش آنها و لگد زدن به زیر شکم آقای معین

    - آقای رحيم صفوی معروف به رئيس سپاه، : بی نظمی و سرو صدا در کلاس و چاپ و توزيع چند تريلی شناسنامه و کتک کاری و دادن فحش های بدبد

    - آقای حجازی معروف به رئيس بسيج، : شکستن شيشه پنجره مدرسه و مزاحمت برای ديگران و خوردن خوراکی همکلاسيها.

    - آقای حسين شريعتمداری معروف به حسين عنکبوت،: جيش کردن در روزنامه کيهان و نشون دادن آن به بقيه که باعث بهم خوردن حال ناظرين صندوق های رای گيری شد

    - آقای مرتضوی معرف به جلاد: زدن ديگران با دمپايی و جسم سخت و پاره پاره کردن دفتر و کتاب ديگران و قفل کردن کلاس بر روی کلاس پنجمی ها.

    - آقای قاليباف معروف به سرکار استوار خلبان، : خالی بندی در سر کلاس و آوردن اسب و قاطر در صحن حياط مدرسه انتخابات

    - آقای احمدی نژاد متخلص به ا.ن.: دادن بوی بد در سر کلاس درس و بدبو کردن فضای انتخابات و نشستن سر و صورت خود و رعايت نکردن بهداشت فردی

    - روحانيت مبارز و بعضی از مدرسين حوزه های علميه: پريدن به سر و کول هم و نوشتن حرف های بد و عکسهای ناجور در دستشويی مدرسه




    |

    بلاگ آباد،سرد و خاموش:

    آی اهالی بلاگ آباد! اووی کل صفدر! اووی مش غلام! اووی ننه قلی!

    باشمايم. چرا ساکت شديد و رفتيد کنج خونه؟

    ولله بحضرت عباس هيچ جای نگرانی نيست. اين احمدی نژادی که من ميبينم کمتر از يکسال جمهوری اسلامی رو برای همیشه ميفرستد مرخصی استعلاجی!

    بلند شيد و به فکر آبادانی کشور باشيم. خمودی و افسردگی و وارفته بودن را از خود دور کنيم. رمز پايندگی ايران در طول قرنهای متمادی ،فرهنگ غنی آن بوده. آشنايی با اين فرهنگ و زدودن خرافات مذهبی از آن مقدمه خدمت به کشور است.

    آهای وبلاگچی ها! بجای نوشتن داستان اينکه امروز با کی رفتم بستنی خوردم و چطور شد که يهو جيشم گرفت و بقيه ماجرا، بيا يه بيت از شعرهای اديبان قديم و جديد را بنويس و به زبان ساده برای ما که تازه کلاس نهضت سواد آموزی رو تموم کرديم شرح بده.

    اووی قربانعلی! تو بجای اينکه هی بری اينور و اونور مطلب و سوژه جمع کنی برو در مورد ۱۸ تير شش سال پيش يه مطلب يا گزارش تهيه کن.

    عباسعلی! تو هم برو اول زمين های مش تقی خدا بيامرز رو شخم بزن! بعد اون شعر ” روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست“ رو هم اگه حفظ هستی برای من ايميل کن تا خودم در مورد آن يه مطلب بنويسم.

    اووی ننه نقلی! تو هم برو خونه رو يه سرو صفا بده. يه آب و جارويی بکن. بوی بهار می آيد.

    من هم برم کشکم رو بسابم!




    | ___________________________________________________________________________________________________

    جمعه، تیر ۱۷، ۱۳۸۴

    طرز تهيه بمب اتم با سه سوت:

    مقدمه:

    آيت‌الله محمدتقي مصباح يزدي، در ديدار دانشجويان دانشگاه آزاد اسلامي اميديه، گفت: در چند ماه گذشته، دعاهاي خاصي به وجود مقدس حضرت ولي عصر (عج) شد و مردم از ايشان خواستند كه با دعايشان رييس‌جمهوري انتخاب شود كه در پي حل مشكلات واقعي كشور باشد و ديديم برخلاف همه محاسبه‌ها و پيش‌بيني‌ها، نتيجه‌ انتخابات به گونه‌اي رقم خورد كه ظاهرا هيچ دليل ديگري، جز توسل مردم و دعاي شهيدان نداشت.

    ---------------------------------------------------------------------------------

    از آنجايی که اون مسواک يزدی راهکار ساده ای رو برای انجام کارها ی مهم مطرح فرمودند، ما هم به پیروی از ایشان ارزانترين راه تهيه بمب اتمی را برايتان شرح ميدهم:

    - قبل از هر چیز از فردا مذاکرات هسته ای ايران با اتحاديه اروپا متوقف شود. لازم است يه چک آبدار به اون آقای البرادعی بزنيد و بگوييد: ديگه ما سانتريفوژ نميخواهيم. اينها رو برداريد واسه خودتون ترشی بادمجون درست کنيد. ديگه ما خودمون بدون تکنولوژی غربی ها به فن آوری هسته ای دست يافته ايم و از اين به بعد مثل نقل و نبات بمب اتم درست ميکنيم و ميريزيم تو بازار تا قيمتش مثل قيمت ترياک بياد پايين.

    - طرز تهيه:

    مقداری سنگ اورانيوم خام را از معدنش در اطراف نطنز پيدا کنيد و آن را خوب با آب و صابون بشوييد. اگر سنگ اورانيوم را پيدا نکرديد سنگ پای قزوين هم ميتواند غنی شود.

    يک ديگ بزرگ وسط حياط يک مسجد يا حسينيه ای برپا کنيد. تا نيمه آنرا آش شله قلمکار بريزيد و زيرش را با آتش زدن مقداری چوب گرم کنيد بطوريکه اون آش نذری قُلُپ قلپ کند.

    حالا يه بچه نابالغ را بياوريد و بگيد اول بره دستشويی و بعد دست و صورتش را حسابی بشوييد تا گريه اش درآيد. اکنون يک ملاقه بزرگ بديد دستش و بگوييد اين آش نذری را به نيت غنی شدن سنگ اورانيوم بهم ميزنم قربة الی الله. و خودتان مرتب صلوات بفرستيد و استغفار کنيد.

    اين کار را شش هفت ساعت انجام بديد تا حسابی از گشنگی روده کوچيکه تون روده بزرگه رو بخوره! حالا حمله کنيد به اون آش نذری و تا جا داريد از اون بخوريد. فقط مواظب باشيد سقط نشيد. با پر شدن شکمتون کم کم پلکها تون سنگين ميشه و خوابتون ميگيره.

    وقتی خوابتون برد. احتمالا آقا را در خواب ميبينيد. از او بخواهيد همانجور که احمدی نژاد فقير و بيچاره رو يک شبه رئيس يک ملت هفتاد ميليونی کردی اين سنگ پا رو هم تبديل بکن به اورانيوم غنی شده.

    اگر در خواب آقا را نديديد، حتما موقع صلوات فرستادن حواستون پرت بوده و به چيز ديگری غير از اورانيوم فکر ميکرده ايد. لذا دوباره به سراغ ديگ برويد و اگر چيزی ته آن مونده بود بخوريد و دوباره بخوابيد.

    انشالله همه تون غنی ميشيد.




    | ___________________________________________________________________________________________________

    پنجشنبه، تیر ۱۶، ۱۳۸۴

    نامه به امام زمان:

    خدمت امام زمان (عج)

    پس از عرض سلام اميدوارم خوب و خوش باشيد. اگر از احوالات اينجانب خواسته باشيد بايد عرض کنم ملالی نيست جز دوری ديدار شما که انهم با ظهور شما مرتفع خواهد شد.

    غرض از نوشتن اين نامه اين استکه خواستم از شما صميمانه تشکر بکنم.

    بابا دست خوش! من نميدونستم اينقدر شما باحالی! خيلی مخلصتيم بحضرت عباس!

    اين دفعه عجب عتيقه ای رو پيدا کردی؟ واقعا کارت حرف نداشت. من نميدونم توی اين هفتاد - هشتاد ميليون ايرانی شما چطوری منگول ترين ايرونی رو پيدا کرديد؟ بابا ايول الله.

    ما فکر ميکرديم علت رای آوردن احمدی نژاد همان چند کاميون شناسنامه ای بود که در بين بسيج توزيع کرده بودند ولی عجب پرت بوديم ماها! فکر اينجاشو ديگه نکرده بوديم. اصلا از اين به بعد بايد يادم باشه هر کار عجيب و غير منتظره در اين کشور رخ داد عنايت ويژه شما پشت سر اون قرار دارد.

    حالا خودمونيم! اون گل خداد عزيزی رو هم شما به استراليا زدی؟ دستت درد نکنه عالی بود. اين دوره هم که ما را بردی جام جهانی. قربون قدمت اين دفعه يه گلی به اين برزيلی ها و آلمانی های کافر بزن تا يه خورده روشون کم شه.

    با اين کارت نشون دادی که ميخوای اين مملکت کارش يه طرفه بشه و از دست اينها خلاص بشه. هی ما ميگفتيم چجوری ممکنه مردم فهيم ايرونی به يه نفر که حتی دماغ خودش رو هم نميتونه بالا بکشه رای داده باشند؟ نگو امدادهای غيبی که ميگفتند همينجا بوده!

    امام زمان جون! اگه جسارتی نباشه ميشه پيشنهاد کنم اصلا بيا و حضرت عباسی کار ما رو راحت بکن ! ما ديگه انتخابات برگزار نميکنيم تا اين همه پول بيت المال هدر رود. شما خودتون از جانب ما هرکی رو که دوست داشتی انتخاب کن. انتخاب شما انتخاب ما هم هست. باور کن اصلا تعارف نميکنم. اصلا اين رهبر مهبر و وزير و وکيل و ارتش و سپاه و کارمند و مديران دولتی و خصوصی و کوفت و زهر مار رو بريز توی سطل آشغال و همه کارها رو خودت بعهده بگير. بابا مُرديم از دست اين آخوندا. يه چند تاشونو بفرست کارگری و زمين شويی تا ديگه اينقدر چرت و پرت بهم نبافند و بجای دين به مردم قالب نکنن.

    جون من اين وبلاگ ما رو هم از دست اين فيلترچی ها نجات بده. ببين اينجا شده صحرای عرفات.

    با عرض پوزش از طولانی شدن نامه.

    قربان شما

    ملا




    | ___________________________________________________________________________________________________

    چهارشنبه، تیر ۱۵، ۱۳۸۴

    چوب کبريت:

    يک روز عده زيادی از طلاب حوزه فيضيه پای درس يکی از علما نشسته بودند و داشتند فيض ميبردند. موضوع درس ،همان بحث شيرين لواط بود. بلحاظ شيرينی و حلاوت اين درس تعداد طلاب بيش از حد تصور بود. تا چشم کار ميکرد عمامه های سياه و سفيد موج ميزد. همه غرق شيرينی و جذابيت آن بحث علمی شده و از فرط اشتياق به فراگيری احکام اين امر مهم دهانهايشان باز و گوشهايشان برای دريافت مطالب تيز شده بود.

    ناگهان استاد گفت: مسئلتن! اينجا يک سوالی مطرح است که من در هيچيک از متون فقهی جواب آنرا پيدا نکرده ام و آن اين استکه: در عمل شيرين لواط آیا فاعل بيشتر حظّ و لذت ميبرد يا مفعول؟؟

    در اين موقع بين طلاب همهمه ای عجيب فرا گرفت. عده ای سفت و سخت استدلال ميکردن که علی الاصول فاعل بيشتر متلذذ ميشود و عدهای ديگر ادله ميآوردند که نخير! اين مفعول است که لذت بيشتری ميبرد والا دنبال اين کار نميرفت!

    اختلاف بين آنها بالا گرفت. استاد بعد از شنيدن حرفهای دوطرف گفت:

    بنظر اين حقير طبق شواهد و قرائن اين مفعول است که لذت بيشتری ميبرد چرا؟ برای اينکه من خودم هر وقت گوشم ميخارد، يک چوب کبريتی را داخل آن ميکنم و آن را در سوراخ شريف ميچرخانم، خيلی کيف ميکنم وميگويم آخيش! الحمدلله چه حالی داد!




    | ___________________________________________________________________________________________________

    دوشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۴

    ادامه بحث احمدی نژاد شناسی:

    بدون شک اشغال سفارت آمريکا بزرگترين اشتباهی بود که بخاطر حماقت چند نفر ،منافع ايران و اعتبار فرهنگی و اخلاقی ايرانيان عميقا لطمه ديد و هنوز هم داريم تاوان آن اقدام مسخره را ميدهيم.

    بهر حال اشغال سفارت امريکا توسط افرادی مثل اصغر زاده، عبدی، حجاريان، ميردامادی، ابتکار و تعداد ديگری از دانشجويان که بعدا پيرو خط امام نام گرفتند صورت گرفت و با وساطت آقای موسوی خوينی ها حمايت رهبر را بدنبال داشت.

    تا اين مقطع از کار ، کسانی مثل احمدی نژاد و دوستان علم و صنعتی اش اصلا نقشی نداشتند ولی از زمانی که رهبر وقت علنا و رسما اين اقدام را تاييد کرد موج راهپيمايی های حمايت از اين حرکت شروع شد. احتمالا گروه احمدی نژاد در اين مقطع با پلاکارد مرگ بر آمريکا و مشت های گره کرده در پشت ديوار سفارت تجمع ميکردند و شعار ميدادند.

    چند سال پيش، هر کس ميخواست برای ديگری قيافه بگيرد ميگفت: ما از بچه های لانه بوديم!! معلوم نيست اون لانه چند ميليون ايرانی را جای داده بود که همه ادعا ميکردند اونجا بودند! البته بعد از حملات امريکا به افغانستان و عراق ديگه کسی اين حرفها را نميزند بلکه شرکت خودش را در آنجا تکذيب ميکند.

    علت اينکه ميگويم باند احمدی نژاد در اين جريان نقشی نداشتند اين استکه بچه های بنيانگزار دفتر تحکيم از ابتدا با انجمن علم و صنعت مشکل اساسی داشتند و نهايتا آنها را از شورای تحکيم بيرون کردند. اين اختلاف و دشمنی باند احمدی نژاد با دفتر تحکيم سالها ادامه داشت. حتی در زمانی که خامنه ای رئيس جمهور بود، در دعوای بين مير حسين موسوی با خامنه ای، بچه های تحکيم از ميرحسين موسوی حمايت ميکردند و باند احمدی نژاد از خامنه ای. از همان زمان خامنه ای کينه تحکيمی ها را به دل داشت.

    در همان زمانها، احمدی نژاد و دوستانش بدنام ترين انجمن اسلامی را در بين دانشگاههای ايران اداره ميکردند. افرادی که از بيرون دانشگاه علم و صنعت آنها را تقويت ميکردند عبارت بودند از: خامنه ای، آيت الله آذری قمی(روزنامه رسالت)، امامی کاشانی ،باهنر، توکلی، فردوسی پور نماينده مشهد، حميدی نماينده همدان و چند نفر ديگر.

    زمانی که خامنه ای در سال ۶۸ به عنوان رهبر به ملت قالب شد اولين کاری که کرد تقويت علنی و جدی از باند احمدی نژاد عليه تحکيم بود. به اينها ساختمانی در نزديک پل کريمخان داد و بودجه ای بصورت ماهانه از بيت مقام معظم رهبری برای فعاليت سياسی اين آقايون عليه تحکيم. به اينها گفته بود محکم برويد و تشکيلاتی موازی دفتر تحکيم درست کنيد. به همين دليل بود که احمدی نژاد و دوستانش تشکيلاتی به نام ” اتحاديه انجمنهای اسلامی دانشجويی سراسر کشور“ !! را علم کردند(لازم به ذکر است که اسم تشکيلات دفتر تحکيم عبارت بود از ” اتحاديه انجمنهای اسلامی دانشجويان دانشگاههای سراسر کشور“) . جالب اين بود که مهر اين تشکيلات الکی هم بسيار شبيه مهر دفتر تحکيم بود.

    آنروزها نماينده های انجمن های اسلامی دانشگاهها به اين کار اعتراض کردند و طوماری را تهيه کرده و به وزارت علوم آورده بودند. وزير علوم همين اقای دکتر معين گل و بلبل بود. دکتر معين در مقابل اين حرکات نه تنها ساکت و منفعل بود بلکه با دست خودش مسير رشد بادکنکی احمدی نژاد را هموار کرد.(در آینده جزئیات بیشتری را خواهم نوشت) همو که بعدا رقيب انتخاباتی اش شد و او را کيش و مات کرد!

    خامنه ای دستور داد ساختمان تحکيم را از آنها بگيرند. هيچگاه به آنها اجازه ملاقات نداد و نامه های آنها را بی جواب ميگذاشت. در عوض گروه احمدی نژاد هرروز بيشتر از قبل مورد حمايت قرار ميگرفت. گروه های انصار و بعدا لباس شخصی ها! از داخل همين تشکيلات بيرون آمد.

    ادامه دارد




    | ___________________________________________________________________________________________________

    یکشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۸۴

    شير پاستوريزه:

    يک خبر در سايت فيمنيست ها ديدم خيلی خنديدم. شما هم بخوانيد

    مطلبش اشکال نداشت ولی تيتر زدنش خيلی معرکه بود.

    فرض کنيِد ۳۹ خانم نشسته باشند دور هم و در حال توليد شير توی يک کاسه!

    بگذاريد يک خاطره واقعی را تعريف کنم:

    يک روز رفته بودم سبلان تا کوهنوردی کنم. پايين کوه به يک روستا رسيدم. صبح زود بود و خورشيد تازه طلوع کرده بود. صبحانه نخورده بودم و خيلی گشنه ام بود. به يک خانم ميانسال از اهالی روستا که مشغول کارهای کشاورزی بود سلام کردم و پرسيدم اينجا يک قهوه خانه ای چيزی هست که ما صبحانه ای بخوريم؟ زن گفت قهوه خانه نداريم ولی پيشنهاد داد برای خوردن خامه و عسل طبيعی کوهستان به حياط خانه او بروم.

    سفره ای گل گلی روی ايوان گِلی پهن کرد و يک کاسه کوچک سفالی آبی رنگ که داخل آن چيز سفيد و زردی شبيه خامه و سرشير بود جلو ما گذاست. به او گفتم اين سرشير کهنه است. تازه اش را نداری؟ فوری گفت چرا دارم. الان برات تازه شو ميارم.

    پياله سرشير را با خود برد. من از بالای ايوان او را نگاه ميکردم ولی او متوجه من نبود. پشت يک ديوار کوچک نشست و شروع کرد شير خودش را روی آن پياله سرشير کهنه دوشيدن!!




    | ___________________________________________________________________________________________________

    شنبه، تیر ۱۱، ۱۳۸۴

    چند کلام درباره گذشته احمدی نژاد:


    آنروزها دانشگاههای تهران محل رويش تحرکات و فعاليتهای سياسی بود. حتی خيلی از مردم عادی برای مطلع شدن از آخرين تحليل های سياسی و حتی اخبار دست اول به محوطه دانشگاه می آمدند. همه گروهها در دانشگاه هوادار داشتند از مجاهدین و چریکهای فدایی گرفته تا توده و دمکرات کردستان و کومله . گروههای سیاسی از قبل از انقلاب همدیگر را یکجوری تحمل میکردند و در جریان انقلاب برای سرنگونی رژیم دیکتاتوری شاه با یکدیگر متحد شدند. من هم در آن دوران دانشجوی دانشگاه ملی بودم. تقریبا همه یکدیگر را می شناختیم. مثلا میدانستیم که این طرفدار مجاهدین که امروز در دانشگاه تهران سخنرانی میکند دانشجوی کدام دانشگاه از دانشگاههای تهران است.
    احمدی نژاد را از همان موقع میشناختم. میدونستم بچه دانشسرای تکنولوژی علم و صنعت است و از اون فالانژهای دو آتیشه.

    بهرحال تا آنجا که یادم میاد نطفه برخورد فيزيکی با دانشجويان با گرايشات سياسی غير مذهبی ابتدا ازدانشگاه علم و صنعت بسته و شروع شد. آنروزها احمدی نژاد عضو انجمن بود ولی به هیچوجه یک عضو فکری يا تحليلگری نبود و بيشتر شلوغ ميکرد. بدون اغراق بايد گفت کسان ديگری چه در داخل انجمن و چه در بيرون آن جريان انجمن اسلامی علم و صنعت را تغذيه و هدايت ميکردند. حزب جمهوری اسلامی(متعلق به آقايان خامنه ای - رفسنجانی و بهشتی) در هيچ دانشگاهی محبوبيت چندانی نداشتند بجز دانشسرای تکنولوژی علم و صنعت که آنروزها محل تعرض فيزيکی به جان اساتيد به بهانه طاغوتی بودن! شده بود.

    همانطور که گفتم گروههای مختلف در دانشگاه هواداران خاص خود را داشتند و عليه همديگر بيانيه ميدادند و گاه درگيريهای مختصری هم انجام ميشد ولی بيشتر بحث بود و شعار!. مرکز و کانون این فعالیت ها دانشگاه تهران بود و ما که کله مان بوی قورمه سبزی میداد دانشگاه خودمان را رها میکردیم و میرفتیم محوطه چمن دانشگاه تهران.
    از يک زمان مشخص که دقيقا آن را بياد ندارم تنش علیه گروه های مخالف زیاد شد وعده ای با پلاکارد انجمن اسلامی علم و صنعت به محوطه جلوی دانشکده فنی دانشکاه تهران آمدند و خواستار بيرون رفتن دانشجويان چپی از آنجا شدند. کار کم کم به درگيری کشيد و تا تيراندازی از داخل و خارج ادامه یافت. چند نفر از دانشجویان فدایی کشته شدند.مقاومت دانشجويان چپی چند روز بيشتر دوام نياورد و غائله به يک موضوع ملی تبديل شد و بنا به توصيه هدايت کنندگان آن جريان همه دانشگاهها را تعطيل کردند.

    اگرچه اسم آن را انقلاب فرهنگی گذاشتند که اصلا هيچ شباهتی به انقلاب فرهنگی چين نداشت، ولی باعث شد در فضای ملتهب آنروزها عده زيادی از بهترين اساتيد اين کشور را به بهانه های بچه گانه ای همچون دست دادن با شاه در جريان ملاقات شاه از دانشگاه اخراج کنند. حتما شما هم بسياری از اين افراد را می شناسيد. يادم هست که ليست بلند و بالايی را تهيه کرده بودند و دانشجويان مخالف را هم از تحصيل معلق کردند.

    چقدر سرمايه ها هدر رفت؟ چقدر انسانهای وارسته تصفيه شدند و از کشور خارج شدند؟ چه ضرر هنگفتی با تعطيلی دو سه ساله دانشگاه به کشور ما وارد شد؟ تنها تغييری که در ماهيت فرهنگی دانشگاه ايجاد شد اضافه کردن دروس معارف اسلامی بود!

    بعدها احمدی نژاد را در خیابان ديدم و ازشروع درگيريها در دانشگاه تهران گله کردم. او با افتخار گفت انقلاب فرهنگی را ما شروع کرديم تا دانشگاه اسلامی شود. امام هم ما را تاييد کرد! احمدی نژاد اگرچه این ادعا را میکرد ولی همه میدانستند که اعضا و نیروهای فکری دیگری این کار را طراحی کردند و او هم داخل ماجرا بود و مچری خوبی بود.

    بعد از بازگشايی دانشگاهها، فضایی يکدست از نظر سياسی بر دانشگاهها حاکم شده بود. در دانشگاهها فقط يک گروه حق فعاليت سياسی داشت و آنهم انجمن های اسلامی بود. اعضای انجمن با وسواس زياد انتخاب ميشدند و هرکس نميتوانست حتی وارد دفتر انجمن های اسلامی شود. کار انجمن ها تبديل شده بود به جمع آوری گزارشات از دانشجويان و يا اساتيد و يا پاسخ به استعلامها. اگر کسی در مقطع بالاتر قبول شده بود و يا ميخواست در جايی استخدام شود اين انجمن های اسلامی دانشگاه بودند که در مورد سرنوشت آنها نظر ميدادند!

    ادامه دارد




    | ___________________________________________________________________________________________________

    جمعه، تیر ۱۰، ۱۳۸۴

    نامه حداد عادل به ميزبان بلژيکی:

    رياست پارلمان بلژيک

    سلام عليکم و رحمت الله

    از آنجا که قرار است ما به اتفاق هيئت همراه چند روزی را در بلژيک بيتوته نماييم لازم است موارد زير از سوی شما و حکومت متبوعتان رعايت گردد. اين نامه به منزله ابلاغ بخشنامه است و لازم الاجراست:

    ۱- نه زن به شراب: به اعتقاد ما زن و شراب در يک راستا و دارای يک ارزشند. يعنی اگر کسی نعوذبالله شراب بخورد دلش ميخواهد زن را هم بخورد وهمچنين برعکس اگر کسی زن را بخورد دلش ميخواهد قبلش شراب هم خورده باشد! لذا در زمان حضور ما در بلژيک نه شراب نه زن. همينه که گفتم. بيخودی هم چونه نزن

    ۲- جدا کردن سفره خانمها و آقايون: حق نداريد سفره خانمها و آقايون يکی باشه. غذا خوردن مرد نامحرم در کنار زن نامحرم مثل شنا کردن آنها در استخر مختلط است که بجای اينکه حواسشون به خوردن طعام باشد، زير چشمی اينور و انور را نگاه ميکنند و دلشان ميخواد جيگر اون را بخورند. لذا لازم است سفره غذای خانواده شما و ما در اتاقی ديگه انداخته شود.

    ۳- غذای حلال: آز آنجايی که ما به ذبح شرعی مسلمانهای بلژيک اعتمادی نداريم خودمان چند تا گوسفند به اتفاق هيئت همراه سوار هواپيما کرده و به اونجا خواهيم آورد و شخصا اونها را ذبح خواهيم کرد.

    علت اينکه گوسفندهای بلژیکی قابل اعتماد نيستند اين است که ممکن است چوپان های بلژيکی شراب خورده و مست کنند و در حال مستی به اون گوسفندها ی بیچاره وطی نمايند که در اينصورت گوشت آنها حرام خواهد بود.

    ۴- بساط منقل و بافور: لازم است دستور دهيد باغبان کاخ پارلمان بلژيک از هم اکنون نسبت به جمع آوری مقداری چوب خشک جهت درست کردن ذغال منقل اقدام نمايد. منقل و بادبزن و ديگر تجهيزات و مواد لازم توسط هيئت همراه ما آورده خواهد شد.

    ۵- برنامه های تلويزيونی بلژيک: در طول مدت اقامت ما بايد برنامه های راديو تلويزيون بلژيک اسلامی باشد مثلا اسلاید تمثال مقام معظم رهبری را نشان دهد و نوحه آهنگران (تا کربلا رسيدن يک يا حسين ديگر) پخش شود ويا حداکثر سريال راز بقا را نشان دهد.

    ۶- نماز جماعت اول وقت: همه اعضای پارلمان بلژيک موظفند به محض شنيدن صدای اذان که از ساعت جيبی من پخش خواهد شد مذاکرات را قطع کنند و برای اقامه نماز جماعت در حياط پارلمان وضو گرفته و در اين فريضه الهی شرکت کنند.

    ۷- از آنجا که نماز خواندن کافر مورد قبول درگاه احديت نيست لازم است يکماه قبل از سفر ما به بلژيک همه اعضای پارلمان بروند و خودشون را ختنه کنند. اگر تا آمدن ما بخيه ها خوب نشد ميتوانند با پوشيدن يک لنگ قرمز در مراسم شرکت کنند.

    فعلا همين ها را رعايت کنيد تا ببينيم چی ميشه

    غلامعلی حداد عادل




    | ___________________________________________________________________________________________________

    Home