ملا حسنی در کانادا



ملا حسنی در کانادا

محل درج آگهی شما
Balatarin
لیست وبلاگهای ایرانیان جهان ليست وبلاگهای به روز شده

-------------------

-------------------

Toronto: Click for Toronto, Ontario Forecast Tehran: Click for Tehran, Iran Forecast

-------------------

  • 07/01/2004 - 08/01/2004
  • 08/01/2004 - 09/01/2004
  • 09/01/2004 - 10/01/2004
  • 10/01/2004 - 11/01/2004
  • 11/01/2004 - 12/01/2004
  • 12/01/2004 - 01/01/2005
  • 01/01/2005 - 02/01/2005
  • 02/01/2005 - 03/01/2005
  • 03/01/2005 - 04/01/2005
  • 04/01/2005 - 05/01/2005
  • 05/01/2005 - 06/01/2005
  • 06/01/2005 - 07/01/2005
  • 07/01/2005 - 08/01/2005
  • 08/01/2005 - 09/01/2005
  • 10/01/2005 - 11/01/2005
  • 11/01/2005 - 12/01/2005
  • 12/01/2005 - 01/01/2006
  • 01/01/2006 - 02/01/2006
  • 02/01/2006 - 03/01/2006
  • 03/01/2006 - 04/01/2006
  • 04/01/2006 - 05/01/2006
  • 05/01/2006 - 06/01/2006
  • 06/01/2006 - 07/01/2006
  • 07/01/2006 - 08/01/2006
  • 08/01/2006 - 09/01/2006
  • 10/01/2006 - 11/01/2006
  • 11/01/2006 - 12/01/2006
  • 06/01/2007 - 07/01/2007
  • 10/01/2007 - 11/01/2007
  • 11/01/2007 - 12/01/2007
  • 12/01/2007 - 01/01/2008
  • 04/01/2008 - 05/01/2008
  • 09/01/2008 - 10/01/2008
  • 01/01/2009 - 02/01/2009
  • 02/01/2009 - 03/01/2009
  • -------------------

    Subscribe in a reader

    اشتراک در
    پست‌ها [Atom]

    شنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۴

    از جنگ مسلحانه تا نافرمانی بدنی:

    قسمت دوم:

    قسمت دوم ندارد!

    قسمت سوم:

    نافرمانی مدنی

    يکی ديگر از روشهای مبارزه عليه حکومت ايران که از سوی بعضی ها مطرح شد تز نافرمانی مدنی است که اصلا هم بدرد نميخورد چون ما خودمون اون رو امتحان کرديم و ديديم حکومت هم ساقط نشد!

    از همان روز اولی که به کانادا رسيديم مثل آدمهای نديد بديد فوری رفتيم يک ريسيور با شش عدد ديش سه متری (برای شش جهت اصلی) خريديم و نشستيم پای تلويزيون. از اين کانال به اون کانال. از آن کانال به اين کانال. ولی از آنجائی که از ميان يکصد و سی زبان زنده و مرده رايج در دنيا ، ما فقط فارسی رو بلديم مجبور بوديم تنها تلويزيون های پارسی زبان لوس آنجلسی رو نيگاه کنيم.

    يک روز مجری برنامه با حرارت و شور خاصی ميگفت: هموطن، ای ايرانی، ای کسی که خون آرش کمانگير در رگهای توست، در هر کجا که هستی و نام ايرانی بر خودت نهاده ای بپاخيز و با نافرمانی مدنی ميهن عزيز را آزاد کنيد.پول آب و برق و ماليات را ندهيد تا رژيم سقوط کند...

    با شنيدن اين حرفها، خون آرش کمانگير (که خونش وابسته به هيچ گروه خاصی نبود) در رگهای ما غليان کرد و با خود گفتيم: به پسر! سقوط رژيم به همين سادگی ها بود و من خبر نداشتم؟ از همين فردا مبارزه را با شيوه نافرمانی مدنی شروع ميکنم. به من ميگن ايرانی نه برگ چغندر!!

    از آن روز به بعد هرچه قبض آب و برق و تلفن و اينترنت و تلويزيون کابلی و بيمه و غيره و غيره می اومد فورا اونا رو پاره ميکرديم. در خيابونهای تورنتو هنگام رانندگی قوانين رو رعايت نميکرديم و از چراغ قرمز بسرعت عبور ميکرديم( البته يکبار نزديک بود تلف بشيم)

    چند ماه گذشت. سرويس اينترنت ما رو بدليل پرداخت نکردن مبلغ ماهانه قطع کردند. گفتيم عيبی نداره. برای رهايی کشور بايد اينگونه سختی ها رو تحمل کنيم. سپس تلفن و موبايل مون را قطع کردند. گفتيم:آقاجان! کسی که مبارزه ميکنه و خربزه ميخوره بايد پای لرزش هم بشينه. نجات کشور زحمت داره. حالا، تلفن و موبايل نداشته باشيم مگه چی ميشه؟ ميميريم؟ نه! از تلفن عمومی سرکوچه استفاده ميکنيم ولی دست از مبارزه برنميداريم.

    دوسه هفته بعد برق خونه رو قطع کردند. گفتيم: ای بابا، اينا همش کار رژيمه. صبر کن رژيم سقوط کنه و من وزير نيرو بشم خودم ميرم کابل برق شهر قم رو قطع ميکنم. عيبی نداره. يه مدت با شمع و چراغ پيک نيک ميگذرانيم تا ببينيم چی ميشه.

    چند روز بعد از طرف شهرداری تورنتو اومدند و آب خونه ما رو قطع کردند. ما هم دستها را به آسمان بلند کرديم و گفتيم : فدای لب تشنه ات يا امام حسين! نيستی و ببينی اين يزيديان کانادايی چه بر سر اولاد تو آوردند. آب را بر کاروان ما بستند. از تشنگی داريم هلاک ميشيم!

    چند روزی مقاومت کرديم. هر چه مال و اموال داشتيم فروختيم و صرف خريد بطری های آب از فروشگاهها کرديم. آخر طاقتمان به سر رسيد و جونمان از اين روش مبارزه به لب . بلند شديم و رفتيم سر کوچه. از تلفن عمومی به اون مجری تلويزيون لوس انجلسی زنگ زديم و گفتيم: مرد حسابی! اين چه نسخه ای بود تو برای رهايی ايرانی ها نوشتی؟؟. با اين طرحت ما رو بدبخت کردی. نزديک بود دولت کانادا ما را بدليل نافرمانی مدنی دیپورت کنه. آخه اين هم شد روش مبارزه؟؟!!

    از ان روز به بعد فهميدم رهايی کشور و رسيدن به آزادی نه با روشهای همراه خشونت ميسر ميشود و نه با روشهای بند تنبانی!

    در قسمت بعدی تز اصلاح طلبان برای رسيدن به آزادی را که معروف به فشار از پايين و چانه زنی از بالا بود را توضيح خواهم داد.




    | ___________________________________________________________________________________________________

    Home