ملا حسنی در کانادا



ملا حسنی در کانادا

محل درج آگهی شما
Balatarin
لیست وبلاگهای ایرانیان جهان ليست وبلاگهای به روز شده

-------------------

-------------------

Toronto: Click for Toronto, Ontario Forecast Tehran: Click for Tehran, Iran Forecast

-------------------

  • 07/01/2004 - 08/01/2004
  • 08/01/2004 - 09/01/2004
  • 09/01/2004 - 10/01/2004
  • 10/01/2004 - 11/01/2004
  • 11/01/2004 - 12/01/2004
  • 12/01/2004 - 01/01/2005
  • 01/01/2005 - 02/01/2005
  • 02/01/2005 - 03/01/2005
  • 03/01/2005 - 04/01/2005
  • 04/01/2005 - 05/01/2005
  • 05/01/2005 - 06/01/2005
  • 06/01/2005 - 07/01/2005
  • 07/01/2005 - 08/01/2005
  • 08/01/2005 - 09/01/2005
  • 10/01/2005 - 11/01/2005
  • 11/01/2005 - 12/01/2005
  • 12/01/2005 - 01/01/2006
  • 01/01/2006 - 02/01/2006
  • 02/01/2006 - 03/01/2006
  • 03/01/2006 - 04/01/2006
  • 04/01/2006 - 05/01/2006
  • 05/01/2006 - 06/01/2006
  • 06/01/2006 - 07/01/2006
  • 07/01/2006 - 08/01/2006
  • 08/01/2006 - 09/01/2006
  • 10/01/2006 - 11/01/2006
  • 11/01/2006 - 12/01/2006
  • 06/01/2007 - 07/01/2007
  • 10/01/2007 - 11/01/2007
  • 11/01/2007 - 12/01/2007
  • 12/01/2007 - 01/01/2008
  • 04/01/2008 - 05/01/2008
  • 09/01/2008 - 10/01/2008
  • 01/01/2009 - 02/01/2009
  • 02/01/2009 - 03/01/2009
  • -------------------

    Subscribe in a reader

    اشتراک در
    پست‌ها [Atom]

    شنبه، دی ۱۷، ۱۳۸۴

    کروبی و شبکه صفا:

    از وقتی که در انتخابات حق کروبی رو خوردند و سرش رو کلاه گذاشتند اينقدر عصبانی شد که با همه قهر کرد و از همه مسوليتهاش استعفا داد و همه کاغذهای دم دستش را پاره کرد و اومد بيرون.

    به اپوزيسيون هم گفت بريد کنار ميخوام حساب اينا رو خودم برسم پدرشون رو درميارم شبکه صفا ول ميدم هوا.

    همه کنار رفتند و منتظر شدند ببينند آخرش چی ميشه. هيچکس حرف نزد... بعد از چند ماه که قراردادهای مختلف با شرکتهای ماهواره ای خارجی بسته شد درست قبل از پخش اولين برنامه، کروبی اومد اعلام کرد ما ديگه نيستيم! مردم پرسيدند چرا؟ مگه چی شده؟ کروبی گفت: فکر نکنيد رهبر گفته جمع اش کنيد ها. بلکه همش تقصير اون لاريجانی بی ادبه. آخه توی کوچه که من رد ميشدم منو بشگون گرفت و يه فحش بی ادبی هم داد!! من هم ديگه ماهواره هوا نميکنم.

    ميگن يه نفر ادعا ميکرد خيلی شجاعه و از مرگ و اعدام و اينجور چيزا نميترسه. مردم هم يه روز بساط چوبه دار را در وسط شهر مهيا کردند تا ببينند او راست ميگه يا خالی ميبنده. در حضور همه مردم طرف با پای خودش اومد رفت بسمت چوبه دار. طناب رو به گردنش انداختند. قرص و محکم وايساده بود. همه از شجاعتش کيف کردند. طناب رو که به گردنش انداخته بودند محکم کردند و درست قبل از اينکه طناب رو بکشند تا کار رو تموم کنند با دست اشاره کرد که صبر کنيد ميخوام يه چيزی بگم. طناب رو شل کردند و منتظر شدند ببينند چه حرف مهمی رو ميخواد بزنه. طرف يه نفس عميق کشيد و صداشو صاف کرد و گفت:

    آهای يواش! چه خبرتونه؟ اينقدر طناب رو محکم کشيديد که نزديک بود خفه بشم!!
    ---------------------------------------------------------------------------------------

    نحوه برخورد با پليس:

    حتما شما هم بارها صحنه توقف اتومبيلهای متخلف از مقررات راهنمايی و رانندگی و جريمه کردن آنها توسط پليس را شاهد بوده ايد.

    در ايران وقتی مثلا يک پاسبان ماشينی را در خيابان متوقف ميکند اولين اصل بديهی اين است که راننده بايد از ماشين پياده شود و به خدمت اون پليس مربوطه برود ودر غير اينصورت اگر توی ماشينش بنشيند و منتظر باشد پليس خدمت او بيايد خودش را توی هچل انداخته. اصل دوم اين است که بايد عجز و التماس کرد و آسمان و ريسمان را بهم دوخت تا پليس مربوطه از تصميم خود برای جريمه کردن منصرف شود. مثلا بعضی از افراد معمولی توی تهران به اون پاسبان ميگفتند:

    جناب سرهنگ! ببخشيد. ”غلط کردم. گه خوردم“. اصلا چراغ قرمز رو نديدم. فکر کردم اون چيز قرمز يه لکه گوجه فرنگيه که روی شيشه ماشين چسبيده! جون بچه ات جريمه ننويس. ماهم مثل خودت کارمنديم....

    اصل سوم اين است که اگر راننده متخلف ديد هيچکدوم از اين خواهش و التماس ها اثر نکرد بايد درخواست جريمه ”نقدی“ کند که معمولا در اين موقع پاسبان مذکور فوری می پرسد: شعلتون چيه؟ که مبلغ جريمه نقدی با نوع شغل راننده ارتباط مستقيم دارد و نهايتا با دو سه تا عمليات شعبده بازی رد و بدل کردن پول نهايتا با رضايت طرفين قضيه رفع و رجوع ميشود.

    ملاحظه ميفرماييد که اولا در ايران يه پاسبان راهنمايی و رانندگی در آن لحظه خاص هم قانونگزار است هم مجری قانون و هم محل رفع اختلاف يعنی کل وظايف سه قوه مقننه، مجريه و قضاييه را يک تنه انجام ميدهد. ثانيا در ايران طرح مسائل جانبی و غير مربوط و حاشيه ای معمولا اصل قضيه را تحت تاثير قرار ميدهد

    اما در کشورهای خارجه و بخصوص در اين کانادای خراب شده هيچ راهی برای منصرف کردن پليس از جريمه کردن راننده متخلف وجود ندارد. طرح مسائل حاشيه ای و نامربوط باعث تعجب پليس ميشود و شايد کار را خراب تر کند. درضمن در اينجا راننده حق ندارد از ماشينش پياده شود و خدمت پليس برود بلکه اين وظيفه پليس است که خدمت راننده متخلف شرفياب شود و عرض ادب کند. توی کله پليس های اينجا بتون آرمه ريخته اند لذا هيچ عجز و التماسی کارساز نيست.

    خب، ميگن يه نفر تازه از ايران اومده بود تو کانادا. طبق معمول زبان انگليسی اش خوب نبود و هر چيزی که ميخواست بگه ترجمه لغت به لغت فارسی اش رو به طرف ميگفت.

    يه روز موقع رانندگی از چراغ قرمز رد ميشه. پليس اونو متوقف ميکنه. او هم طبق عادتی که در ايران داشته از ماشينش می پره بيرون و ميره طرف پليس و مثلا ميخواد عجز و التماس کنه به پليسه ميگه:

    Hello, Mr. Police

    Please don't write ticket

    I made mistake

    I ate shit
    --------------------------------------------------------------------------------------

    فکر بکر:

    (با تشکر از حسن آقا) - بحضرت عباس این عکس واقعی است

    به عکس بالا به دقت نگاه کنيد. حالا از زوايای مختلف آنرا نگاه کنيد. اکنون بريد يه آبی به سر و صورت خود بزنيد و دندونهاتون رو مسواک بزنيد و بياييد دوباره به آن نگاه کنيد.

    چی ميبينيد؟

    درسته. يه تير چراغ برق به ”حريم خصوصی“ يه نفر تجاوز کرده! اصلا معنی تجاوز همينه ديگه.

    حالا بلند بشيد و بريد عقب و به عکس يه نيگاه ديگه بندازيد. ميتوانيد لباساتون رو هم در بياوريد و به عکس نگاه کنيد. حالا چی ميبينيد؟

    بله درسته. يه ساختمان در حال ساخت به ”حريم عمومی“ شهر تجاوز کرده منتها جوانب شرعی قضيه بخوبی رعايت شده و مراتب مهرورزی تمکين شده است. جون من بگيد توی دنيا به اين بزرگی چنين فکر بکری پيدا ميشه؟

    برای سومين بار به تصوير بالا نگاه کنيد ولی اينبار با چشم دل آنرا ببينيد. اگه خواستيد ميتونيد چند تا عينک ته استکانی روی شکم خودتون بزنيد تا واضح تر ديده بشه. حالا حدس بزنيد اين کار، کار چه کسی ميتونه باشه؟

    غلط نکنم اينکار فقط از مغز علما برمياد و الا آدمهای درست و حسابی ذهنشون به اين چيزها قد نميده. من حاضرم روی اين موضوع با شما شرط بندی کنم. حاضريد؟ سرِ يه جفت جوراب!

    آخه:

    - فقط علما هستند که قوانين و مقررات شهری و ملی و بين المللی و آئينامه های مهندسی را بدليل اينکه توسط بشر ناقص العقل وضع شده را قبول ندارند و از نظر آنها فقط قوانين شرع معتبرند و بقيه مقررات پشم.

    - از آنجا که ”مالکيت“ مخصوص خداوند است و علما هم نماينده تام الاختيار او. لذا هر چيز ميتواند در تملک نمايندگان خدا قرار بگيرد حتی تير چراغ برق خيابون.

    - از آنجا که علما علاقه زيادی به هاله نورانی دارند تير چراغ برق از جانب خداوند توی تراس آنها سبز ميشه

    - خوب به اون ميله تير چراغ برق نگاه کنيد. بدرد چی ميخوره؟ بنظر من از آنجايی که علما ميخواهند همه چيز را اسلامی کنند بهتر است از اون ميله و اون تراس بيت شريف، برای تاسيس يک ” استريپ کلاپ اسلامی“ استفاده کرد. نمی دونم تا بحال به استريپ کلاپ مشرف شده ايد يا خير. خدا قسمت کنه يه بار دسته جمعی مشرف بشيم. خيلی مکان روحانی و پر معنويتی است. در اونجا يه ميله ای هست اون وسط. که يه آبجی خانوم از وقتی که رو صحنه مياد تا زمانی که ميره دائم ميچسبه به اون ميله. هی ميخواد از اون بالا بره ولی نميتونه ليز ميخوره مياد پايين. مردم هم براش دست ميزنند و دلشون غش و ضعف ميره و بعبارت جديدتر عشق ميکنند و به رعشه می افتند







    | ___________________________________________________________________________________________________

    Home