ملا حسنی در کانادا



ملا حسنی در کانادا

محل درج آگهی شما
Balatarin
لیست وبلاگهای ایرانیان جهان ليست وبلاگهای به روز شده

-------------------

-------------------

Toronto: Click for Toronto, Ontario Forecast Tehran: Click for Tehran, Iran Forecast

-------------------

  • 07/01/2004 - 08/01/2004
  • 08/01/2004 - 09/01/2004
  • 09/01/2004 - 10/01/2004
  • 10/01/2004 - 11/01/2004
  • 11/01/2004 - 12/01/2004
  • 12/01/2004 - 01/01/2005
  • 01/01/2005 - 02/01/2005
  • 02/01/2005 - 03/01/2005
  • 03/01/2005 - 04/01/2005
  • 04/01/2005 - 05/01/2005
  • 05/01/2005 - 06/01/2005
  • 06/01/2005 - 07/01/2005
  • 07/01/2005 - 08/01/2005
  • 08/01/2005 - 09/01/2005
  • 10/01/2005 - 11/01/2005
  • 11/01/2005 - 12/01/2005
  • 12/01/2005 - 01/01/2006
  • 01/01/2006 - 02/01/2006
  • 02/01/2006 - 03/01/2006
  • 03/01/2006 - 04/01/2006
  • 04/01/2006 - 05/01/2006
  • 05/01/2006 - 06/01/2006
  • 06/01/2006 - 07/01/2006
  • 07/01/2006 - 08/01/2006
  • 08/01/2006 - 09/01/2006
  • 10/01/2006 - 11/01/2006
  • 11/01/2006 - 12/01/2006
  • 06/01/2007 - 07/01/2007
  • 10/01/2007 - 11/01/2007
  • 11/01/2007 - 12/01/2007
  • 12/01/2007 - 01/01/2008
  • 04/01/2008 - 05/01/2008
  • 09/01/2008 - 10/01/2008
  • 01/01/2009 - 02/01/2009
  • 02/01/2009 - 03/01/2009
  • -------------------

    Subscribe in a reader

    اشتراک در
    پست‌ها [Atom]

    یکشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۵

    ضرب​المثلهای فارسی:

    يکی از شيرين​ترين ضرب​المثلهای فارسی که در محاورات روزمره از آن بکرات استفاده ميشود اين است:

    « آفتابه لگن هفت دست- شام و نهار هيچی »
    که ترجمه انگليسی آن عبارت است از:

    Ewer and basin 7 hands, Dinner and lunch nothing

    (شوخی کردم. فردا نرويد اين را به خارجی​ها بگوييد و آبرويمان را ببريد)

    حالا برويم سراغ تشريح اين ضرب​المثل. نکته تکنيکی اين ضرب المثل در وجود رابطه آفتابه و لگن با شام و نهار است. بنظر شما چه رابطه​ای بين آنها وجود دارد و چرا نگفته​اند:
    کاسه و بشقاب هفت دست- شام و نهار هيچی؟

    پاسخ اين سوال اين است که در زمانهای نه چندان قديم دستشويی به اين شکل وجود نداشت. مستراح​ها فقط جای قضای حاجت بود و نه جای دست و صورت شویی که معمولا هم در گوشه​ای پرت از حياط قرار داشت. بخاطر همين مردم برای شستن دست و صورت خود بايد کنار حوض ميرفتند و قبل از خوردن غذا دستان خود را می​شستند.
    اما در ميهمانی​ها رسم ديگری رايج بود. قبل از غذا يک يا دو نفر آفتابه و لگن بدست وارد اتاقی که ميهمانها نشسته بودند ميشدند و افراد يکی يکی دستان خود را با آفتابه ميشستند. لگن هم بجای سيستم فاضلاب عمل ميکرد . در همين موقع نفر بعدی با يک حوله بزرگ وارد ميشد تا افراد دستشان را با آن خشک کنند.
    (من خودم چند سال پيش در يک جشن عروسی که به کردستان دعوت شده بودم اين رسم را از نزديک شاهد بودم)

    حالا فرض کنيد شما بعنوان يک ميهمان دعوت شده​ايد. اتاق پر است از ميهمان. از همان اتاقهای بزرگ حياطهای قديمی. فرش زيبايی وسط اتاق انداخته شده و دور تا دور اتاق پتو با ملافه سفيد رنگ پهن شده. تعداد زيادی هم پشتی و بالشهای گرد و کپسولی دورتا دور اتاق چيده شده. ميهمانها تا آمدن نهار مشغول گپ و گفتگو هستند. بعضی​ها تند و تند سيگار ميکشند. دو سه سری چای ميخوريد ولی فایده ندارد شما حسابی گرسنه هستيد و برای پهن شدن سفره غذا لحظه شماری ميکنيد.

    همينکه چند نفر با آفتابه و لگن مسی وارد اتاق ميشوند شما خوشحال ميشويد. خوب ميدانيد که اين از علامات ظهور نهار است. از بزرگترها شروع ميشود و بعد از چندین نفر شخص آفتابه بدست روبروی شما بحالت خميده قرار ميگيرد و به شما تعارف ميکند که دستتان را بشوييد. شما نگاهی به داخل آب لگن ميکنيد نزديک است که حالتان بهم بخورد. به او ميگوييد: خيلی ممنون. من همين دو سه ساعت پيش دستهايم را شستم. خيلی ممنون.
    چند دقيقه بعد يکنفر با حوله جلوی شما قرار ميگيرد. شما دست​هايتان را نشان ميدهيد که خشک هستند و نيازی به حوله نداريد.
    آنها از اتاق خارج ميشوند. ديگه شما منتظريد که سفره را بياورند و پهن کنند. خيلی گرسنه​ هستيد ولی مطمئن شديد که پايان شب سيه سفيد است. بالاخره لحظه موعود فرا خواهد رسید و چشم​تان به جمال زیبای سفره روشن خواهد شد. نه تنها شما بلکه بقيه ميهمانها نيز چشمشان به درب اتاق است. همه انتظار ورود شکوهمند سفره را ميکشند.
    ...
    بالاخره درب اتاق باز ميشود و آن دونفر وارد ميشوند ولی در دستانشان سفره​ای ديده نمی​شود بلکه اين بار نيز آفتابه و لگن در دست دارند البته نه از نوع مسی بلکه از نوع نقره. باز همان داستان دست شويی تکرار ميشود. اينبار شما خيال ميکنيد چون دستتان را در دفعه قبل نشسته​ايد نهار نمي​آورند لذا چشمان را بسته و دستتان را زير شرشر آب آفتابه می​شوييد و مثل بقيه يک اخ تف هم توی لگن می​اندازيد و با حوله دستتان را خشک ميکنيد. با خود ميگوييد ديگه اين دفعه سفره را می​آورند. حاضرید با خودتان شرط بندی کنید.
    ...
    بازهم درب باز میشود و همان افراد با همان آفتابه و لگن ولی اینبار از نوع طلا کاری شده .
    دیگه همه کفری میشوند. خون جلوی چشمانشان را میگیرد و تعارف را کنار میگذارند و میگویند:
    ما رو مسخره کرده​اید چند بار دستمان را بشوییم؟ چرا سفره را نمی​اندازید؟ مردیم از گشنگی.
    آفتابه لگن هفت دست- شام و نهار هیچی.





    | ___________________________________________________________________________________________________

    Home