ملا حسنی در کانادا



ملا حسنی در کانادا

محل درج آگهی شما
Balatarin
لیست وبلاگهای ایرانیان جهان ليست وبلاگهای به روز شده

-------------------

-------------------

Toronto: Click for Toronto, Ontario Forecast Tehran: Click for Tehran, Iran Forecast

-------------------

  • 07/01/2004 - 08/01/2004
  • 08/01/2004 - 09/01/2004
  • 09/01/2004 - 10/01/2004
  • 10/01/2004 - 11/01/2004
  • 11/01/2004 - 12/01/2004
  • 12/01/2004 - 01/01/2005
  • 01/01/2005 - 02/01/2005
  • 02/01/2005 - 03/01/2005
  • 03/01/2005 - 04/01/2005
  • 04/01/2005 - 05/01/2005
  • 05/01/2005 - 06/01/2005
  • 06/01/2005 - 07/01/2005
  • 07/01/2005 - 08/01/2005
  • 08/01/2005 - 09/01/2005
  • 10/01/2005 - 11/01/2005
  • 11/01/2005 - 12/01/2005
  • 12/01/2005 - 01/01/2006
  • 01/01/2006 - 02/01/2006
  • 02/01/2006 - 03/01/2006
  • 03/01/2006 - 04/01/2006
  • 04/01/2006 - 05/01/2006
  • 05/01/2006 - 06/01/2006
  • 06/01/2006 - 07/01/2006
  • 07/01/2006 - 08/01/2006
  • 08/01/2006 - 09/01/2006
  • 10/01/2006 - 11/01/2006
  • 11/01/2006 - 12/01/2006
  • 06/01/2007 - 07/01/2007
  • 10/01/2007 - 11/01/2007
  • 11/01/2007 - 12/01/2007
  • 12/01/2007 - 01/01/2008
  • 04/01/2008 - 05/01/2008
  • 09/01/2008 - 10/01/2008
  • 01/01/2009 - 02/01/2009
  • 02/01/2009 - 03/01/2009
  • -------------------

    Subscribe in a reader

    اشتراک در
    پست‌ها [Atom]

    پنجشنبه، فروردین ۱۱، ۱۳۸۴

    شعری از ملک الشعرای بهار:

    ديدم به بصره دختركي اعجمي نسب

    روشن نموده شهر به نور جمال خويش

    مي‌خواند درس قرآن در پيش شيخ شهر

    وز شيخ دل ربوده به غنج و دلال خويش

    مي‌داد شيخ درس « ضلال مبين» بدو

    و آهنگ « ضاد» رفته به اوج كمال خويش

    دختر نداشت طاقت گفتار حرف « ضاد»

    با آن دهان كوچك غنچه مثال خويش

    مي‌داد شيخ را به « دلال مبين» جواب

    وان شيخ مي‌نمود مكرر مقال خويش

    گفتم به شيخ : راه ضلال اينقدر مپوي

    كاين شوخ منصرف نشود از خيال خويش

    بهتر همان بود كه بماند هر دوان

    او در « دلال» خويش و تو اندر « ضلال» خويش

    ميگما! اگه اين شاعر الان زنده بود و اين شعر را گفته بود حتما جايش توی اداره اماکن يا ستاد امر به معروف و نهی از منکر بود.

    اين همان کسی است که يک خيابان را به نام او گذاشته ايم.

    اگر فردوسی ( ميدان فردوسی را بنام اون خدا بیامرز نامگذاری کرده اند) هم الان زنده ميشد به جرم طرفداری از پادشاهان و سلطنت طلبها زندانی ميشد.

    اگر دکتر فاطمی هم زنده ميشد و ميديد يک ميدان را بنام او کرده اند خيلی خوشحال ميشد ولی فورا او را بجرم طرفداری از ملی مذهبی ها دستگير ميکردند.

    اگر ناصر خسرو هم زنده بود بجرم شرکت در کنفرانس برلین ( سفرهای خارجی ناصر خسرو) دستگير ميشد
    حافظ به اتهام مشروبخواری و سعدی هم بجرم تشویش اذهان عمومی بازجویی میشد
    شریعتی هم به اتهام توهین به روحانیت الان باید دنبال سند خونه برای بیرون آمدن از زندان باشد.
    اون پروین اعتصامی رو دیگه نگو!
    روسری شو دیدید چقدر عقب کشیده بود؟ او هم بجرم بدحجابی مورد ضرب و شتم انصار حزب الله قرار میگرفت
    عجب ملتی هستیم ما! بزرگان را فقط برای پشت ویترین میخواهیم ولی حاضر به تحمل آنها نیستیم




    | ___________________________________________________________________________________________________

    جمعه، فروردین ۰۵، ۱۳۸۴

    سال خروس و همبستری ملی:

    خروس: اين چه دسته گلی بود که با اون فيل نر خر آب دادی؟؟

    مرغ: خودت گفتی سال ۸۴ سال همبستری ملی اعلام شده

    خروس: همبستری نه - همبستگی

    مرغ: فرقی نميکنه. نتيجه اش در عمل و بعد از عمل يه چيز ميشه




    | ___________________________________________________________________________________________________

    چهارشنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۸۴

    آموزش خياطی:

    خانم های عزيز و محترم. امروز ميخواهيم طرز برش و دوخت شورت مامان دوز را برای شما آموزش بديم:

    يک پارچه گل گلی قرمز يا صورتی را انتخاب کنيد و آن را تا کنيد بطوريکه لبه های آن روی هم قرار بگيرد. حالا با مداد يا صابون يک ۸ بزرگ در وسط آن بکشيد و با قيچی آن قسمت را درآوريد. اين محل برای نصب مهمترين قسمت شورت است که خشتک نام دارد. بايد دقت کنيد که خشتک بايد محکم باشد چون ممکن است بعدها کسانی بخواهند آن را جر بدهند.

    حالا يک تکه پارچه محکم را برداريد و بمقدار لازم برش دهيد و در قسمت خشتک چند کوک بزنيد

    اکنون با چرخ خياطی ده بيست بار آن قسمت ها را بدوزيد.

    اکنون کش قيطون را دورش بدوزيد که آن را در تن نگه دارد و پايين نيفتد. البته بعضی ها ترجيح ميدهند شورت را بدون کش بپوشند که به اين افراد شل تنبان ميگويند.

    اخيرا در مدل های جديد چند سوراخ کوچک در جلو و عقب شورت ايجاد ميکنند که همان کار هواکش را ميکند و نيازی به نصب دستگاه تهويه مطبوع نيست. در ضمن توجه داشته باشید که اندازه شورت خیلی مهم است چون اگر خیلی تنگ باشد باید اونو با پاشنه کش به تن کرد و اگر خیلی گشاد باشه که باید یه بالشی متکایی چیزی داخل اون کرد.

    حالا شورت مامان دوز شما آماده است. فقط کافی است يک مارک خارجی مثل ‌BOSS يا نظير آن را به آن بچسبانيد و بعنوان ”شورت مامان دوز خارجی“ ! قالب کنيد.

    تعجب نکنيد اين همان کاری است که تحت عنوان ”مردم سالاری دينی “ به ما قالب کردند. مگر مردم سالاری هم دينی ميشود؟




    | ___________________________________________________________________________________________________

    سه‌شنبه، فروردین ۰۲، ۱۳۸۴

    آموزش پنچرگيری :

    يکی از دوستان در کامنت دونی ما انتقاد کرده که چرا اصولا در وبلاگهای سياسی همه اش فحش و فحش کاری به مقامات کشور است و هيچ مطلب آموزنده ای در اين نوشته ها ديده نميشود.

    از آنجا که ما آدمی مردم سالار و منطقی هستيم و به نظرات خوانندگان اهميت ميدهيم تصميم داريم مطالب آموزنده ای مثل آموزش خياطی٬ آشپزی، آرايشگری و چوب بری و نجاری و امثالهم را در اين وبلاگ بياوريم که خوانندگان عزيز با خواندن اين مطالب علمی و آموزنده دانشمند شوند و مثل اديسون مخترع شوند.

    اما در آستانه سفرهای نوروزی و احتمال پنچر شدن لاستيک ماشين شما در جاده های شمال مطلب آموزنده زير در مورد آموزش تعويض لاستيک و پنچرگيری به روش اسلامی تقديم ميشود:

    - در حال رانندگی فقط حواستان به جلو باشد و به عقب کاری نداشته باشيد

    - اگر ديديد يه ماشين در حال سبقت گرفتن از شما با دست اشاراتی ميکند بايد حدس بزنيد يا لاستيک شما پنچر شده يا منظورش اين است که شما دماغتان را بايد پاک کنيد

    - اگر پنچر شديد ماشين را به کنار بکشيد و با حفظ آرامش و خونسردی از ماشين پياده شويد. نفس عميقی بکشيد و دو زانو در برابر چرخ ماشين بنشينيد و انگشتانتان را روی چرخ بگذاريد و يک حمد و يک قل هو الله بخوانيد. اگر خودش دوباره باد شد و درست شد که شما خدا را شکر کنيد و سوار شويد و اگر درست نشد بدانيد يک جايی مرتکب گناه شديد و اين مکافات عمل شماست. خلاصه ببينيد بچگی ها چيکار کرده ايد؟ زنگ خونه مردم را زديد و فرار کرده ايد؟ گلوله برف توی جيب پالتو مردم گذاشته ايد؟يا ....

    - در حالت دوم شما مجبوريد لاستيک را عوض کنيد. برای اينکار ابتدا برويد و درب صندوق عقب را باز کنيد ببينيد اصلا لاستيک زاپاس داريد يا نداريد اگر نداريد که بهتر است همانجا رو به قبله دراز بکشيد و شهادتين را بگوييد و اگر داريد آن را با دست راست برداريد و کنار چرخ پنچر شده بگذاريد

    - حالا جک را بياوريد( منظورم اون خارجيه نيست ). اونو به زيرش بزنيد و بلندش کنيد و صلوات بفرستيد. مواظب باشيد کله تان داخل گلگير و چرخ گير نکند.

    - حالا با آچار چرخ ( نه انبردست ) پيچ ها را يکی در ميان شل کنيد. مستحب است هنگام باز کردن آنها هزار مرتبه ذکر يا فتاح الفتوح گفته شود.

    - اکنون زاپاس را جا بزنيد. در اين لحظه به فکر آخرت بيفتيد. شما مثل يک چرخ ماشين ميمانيد. اگر پنچر شويد از دور خارج ميشويد و کس ديگری جای شما را ميگيرد. پس بهتر است يا بزنيد لاستيک زاپاس را هم پنچر کنيد يا تصميم بگيريد منبعد از مسيری برويد که اصلا پنچر نشويد.

    - حالا همه چيز را را مرتب کنيد و در صندوق عقب بگذاريد و دست و صورت را بشوييد و اگر اون نزديکی ها رودخانه ای چشمه ای چيزی هست يک غسل ارتماسی جنابت هم بکنيد.

    حالا فکر کنيد اگه يه حکومت چرخاش پنچر بشه چيکار ميکنه؟ بنظر من ميره هاشمی رو از صندوق عقب تشخيص مصلحت برداره مياره تا به ملت قالب کنه!




    | ___________________________________________________________________________________________________

    شنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۳

    پيام نوروزی:

    يا مقلب القلوب والبصار يا محول الحول و النهار حول حالنا الی احسن حال

    من اين عيد سعيد را به شما تبريک ميگويم. سال جديد سال خروس است . البته خروس اسلامی. بحمدلله مملکت ما همه چيزش اسلامی بايد باشد لاکن خروسش هم بايد اسلامی باشد مرغش هم اسلامی باشد جوجه موجه هايش هم بايد اسلامی باشند.

    اين معنا ندارد که روستائيان عزيز مرغ و خروس ها را بصورت مختلط در يک لانه نگهداری ميکنند. اين کار خوبی نيست چرا؟ چون فردا بچه شما به اون مرغ و خروس ها نگاه ميکند و بدآموزی ميشود برای او و ميخواهد جشن تولد داشته باشد بصورت مختلط.

    همينطور است در مورد مرغداری ها که بايد مرغ و خروس ها را از همان دوران جوجگی جدا کنند تا مبادا خدای نکرده مفسده ای حادث شود.

    اگر به اين چيزهای مهم توجه نشود آنوقت مملکت ما عقب مانده ميشود و دشمن بر ما مستولی ميشود. ما بايد فرهنگ اسلامی را در همه جا ايجاد کنيم مثلا من ديشب رفته بودم يک رستوران در تهران. به اون مستخدم رستوران سفارش زرشک پلو با مرغ دادم. اون مستخدم رستوران که اسمش گارسون بود و خارجی از من پرسيد : حاج آقا ران دوست داريد يا سينه؟؟

    آخه اين چه سوالی است که از مردم ميکنيد؟؟ اينها همه خلاف شرع است و بخاطر همين معصيت ها ست که مشکل اشتغال و بيکاری و اعتياد و جرم و جنايت در کشور ما حل نميشود.

    خروس ها بايد قوقولی قوقو را با آوای اسلامی سر بدهند که غنا نباشد. من شنيدم بعضی از خروس ها کارشون بجايی رسيده که رپ شدنه اند و کاکلشون رو مش ميزنند و قوقولی قوقو رو با آهنگهای خارجی و پاپ اجرا ميکنند.

    من اميدوارم سال آينده با رهنمودهای مقام رهبری مشکلات ما در مسائل هسته ای حل شود. شنيدم ايشان دستور داده اند به اروپا يی ها بگوييد ما تکنولوژی هسته ای را اصلا نميخواهيم خودمون يک راه ميان بر پيدا کرده ايم برای غنی سازی اورانيوم. قراره ما مقداری اورانيوم به خمير نانوايی های سنگکی اضافه کنيم و مردم از اين به بعد سنگک و بربری غنی شده بخورند و حال کنند و فضولات آن را برای ساخت بمب هسته ای به مقامات مسئول تحويل دهند.

    در خاتمه برای همه شما سالی خوب و خوش را آرزو ميکنم. شاد باشيد.




    | ___________________________________________________________________________________________________

    جمعه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۳

    به چه می نگری؟؟


    فرق بيجه با ميجه!( مرتضوی):

    - بيجه اطفال معصوم را ميکشد و ميجه آزادی را

    - بيجه جنون جنسی داشت و ميجه جنون قدرت

    - بيجه عقده هايی از دوران کودکی داشت و ميجه نيز عقده هايی از دوران اصلاحات

    - بيجه عصاره سياستهای اجتماعی بعد از انقلاب است و ميجه عصاره سياستهای ولايت فقيه

    - بيجه با هوش بود ولی ميجه احمق و خنگ

    - بيجه به دار مجازات آويخته شد و ميجه در انتظار

    هردو به هم نگاه ميکنند . عجيب نيست؟


    این عکس را فقط به این منظور در اینجا گذاشتم تا یادمان نرود آه مظلوم کار خودش را خواهد کرد.




    | ___________________________________________________________________________________________________

    دوشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۳

    نظارت استصوابی بوسیله نخ:




    قرار شده از این پس بک نخی به اون قسمت از بدن نمایندگان وصل کنند و سر نخ ها را به دست آقای جنتی بدهند تا هر وقت نماینده ای با دیدن یک خبرنگار زن در راهروهای مجلس از خود بیخود شد اون نخ تکان بخورد و آقای جنتی اون نخ را بکشد تا آن نماینده حرفهای مفت را به زبان نیاورد و بدین ترتیب نطق نماینده حشری شده کور میشود. این هم نظارت استصوابی با استفاده از نخ.



    | ___________________________________________________________________________________________________

    یکشنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۳

    خبرنگاران طناز:

    مقدمه

    يکی از راه يافته های مجلس هفتم گفته اين خبرنگاران زن وقتی با ما مصاحبه ميکنند عشوه گری ميکنند و ما از خود بیخود میشویم و حرفهایی میزنیم که نباید بزنیم!

    جالب است که اين سخن بطور زنده از راديو مجلس هم برای دنيا پخش شد و دنيا فهميد که ما با چه هالو هايی طرف هستيم.

    متن زير مصاحبه يکی از خبرنگاران زن است با اين حاج آقا:

    خبرنگار: حاج آقا ميشه چند دقيقه وقت شريفتونو به من بديد تا یه سوال بکنم؟

    حاج آقا در حالی که با ديدن يه خانم تر و تميز خودش را گم کرده ميگه: ای خواهر وقت ما مال شماست. وقت که سهل است شما جون بخواه! اينجا تو راهرو مجلس خوب نيست تشريف بياريد منزل.

    خبرنگار: نه مرسی. فقط يه سوال ميخواستم بپرسم که آيا صحت دارد حقوق نماينده های مجلس ...

    حاج آقا: اين حرف ها رو ول کن همشيره. از خودت بگو. مجردی يا مطلقه؟ چه عطر خوبی زدی اسمش چیه؟

    خبرنگار: چه ربطی دارد؟

    حاج آقا: خيلی هم مربوط است. من تا با شما محرم نباشم چگونه ميتوانم به شما اطمينان کنم؟ از کجا معلوم که شما مامور سيا نباشيد و از من سوال و جواب ميکنيد؟اگه راست ميگيداجازه بديد من اول صيغه را بخوانم بعد همه سوالات را جواب ميدم.

    خبرنگار: آخه حاج آقا. ناسلامتی شما تو ليست امام زمان بوديد من يه سوال ساده دارم اين چه ربطی به به محرم و نامحرم بودن دارد. من فقط ميخوام بدانم درسته که حقوق نماينده ها سه ميليون تومان است؟ اگر درسته يک کلمه بگو بله

    حاج آقا: ای به روی چشم! ما که بعله را گفتيم: بعله حالا نوبت شماست که بعله را بگيد!

    خبرنگار: درسته که نماينده ها درخواست کمک مالی يه ميلياردی را کرده اند؟

    حاج آقا: ضعيفه عزيز. قربون اون لفظ و قلمت برم همه اينها درسته. همه اينها بخاطر اينه که من تمکن مالی داشته باشم تا بتونم بدون افتادن در دامن گناه چندين اهل و عيال را خرج بدم. هی من به شما ميگم بگو بعله تا شما هم از اين خوان نعمت بهره ای ببری و از اين برکات نيز سهمی به شما برسد

    خبرنگار: زندگی با حقوق ناچيز خبرنگاری شرف دارد به خوردن بيت المال

    حاج آقا( درحاليکه شلوارش را خيس کرده): ببخشيد من بايد تجديد وضو کنم بايد بروم ولی حتما بيا منزل تا باهم مباحثه کنيم







    |

    سفرنامه(۳):

    آقا - مملکت رو آب برد!

    طهران را پنج دروازه باشد به اسامی:

    دروازه دولت -دروازه دولاب-دروازه غار-دروازه قزوين -دروازه شميران که هر قشر از دروازه خود عبور کنند که شرح آن در فصول بعد خواهد آمد.

    و اما شهر برج و بارو ندارد ليکن عمارات مرتفع است که از بارو درازتر و عالی تر است و بيشتر عمارات پنج اشکوب به بالا باشد. و اندر شهر اشجار را قطع نموده عمارت بنا گرديده تا قيمت زمين سر به فلک الافلاک زده باشد. مثلا يک منزل کلنگی که زمين وی بيست گز در دوازده گز باشد به چهل ميليون دينار مغربی معاملت کنند.

    آب شهر بس خوشگوار باشد ليکن کفاف جماعت نکند و روايت کنند که در قحطی دوسال قبل آب را جيره بستند و به هر کس يک آفتابه بيشتر ندادند. اين بود عاقبت مردمی که معصيت کنند و زن و مردشان با هم اختلاط نمايند. تا اينکه علما نماز باران خواندند تا باران رحمت ببارد.

    اکنون به برکت قدوم ما و اثر نمازهای باران آنچنان آبريزشی از آسمان شروع شده که همه مملکت را آب گرفته و خوف آن است که همه را آب ببرد!

    آيا کسی هست نماز توقف باران بداند؟؟

    بهتر باشد که خلایق دوباره معصیت کنند تا باران رحمت قطع شود.




    | ___________________________________________________________________________________________________

    جمعه، اسفند ۲۱، ۱۳۸۳

    سفرنامه (۲):

    نعمت خفيه

    بدان و آگاه باش که نعمت های خداوند عالميان دو قسم است يا ظاهری است يا باطنی که متکلمين آن را نعمت خفيه گويند . نعمت خفيه آن است که قدر او را ندانستی تا آنکه آن را از دست دهی که شيخ ما عليه الرحمه فرمود قدر عافيت کسی داند که به مصيبتی گرفتار آيد.

    از نعمت های خفيه ای که ايرانيان داخل موطن از آن حضّ وافر ميبرند ليکن قدر آن را ندانستندی همانا نعمت خفيه ”توالت ايرانی“ بودندی.

    همانا کسی قدر آن را ميداند که دورانی را در فرنگ بيتوته کند و مجبور باشد هر روز برای قضای حاجت عذاب استفاده از توالت فرنگی را تحمل فرموده و ماتحتين و عورتين را بجای استفاده از آفتابه يا شلنگ آب ، با قوطی کوکاکولا طهارت نمايد.

    از يوم الورود ما به موطن تاکنون و متنعم شدن از اين نعمت خفيه تاکنون باعث گرديده که ما مغزمان بهتر کارکند واين است حکمت باهوش بودن جماعت ما و خنگ بودن جماعت کفار در بلاد فرنگ.


    لیکن در عجبم از چه سبب والیان و سلاطین و حکام ایران بجای استفاده از توالت ایرانی همه بلاد ایران را توالت کرده اند؟؟ توالت ایرانی نعمت است لیکن ایران توالتی نقمت





    | ___________________________________________________________________________________________________

    یکشنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۳

    سفرنامه (۱):

    براساس سفرنامه ناصر خسرو خدابيامرز

    حمد وثنای خدای را که به ما مکنت فرمود تا توشه برگرفته و بقصد سيادت و زیارت عازم موطن خويش بشدمی و سفرنامه خود به کتابت بياوردمی.

    روز آدينه ششم ربيع الاول سنه اربعين و ثمانيه و ثلاثه نيمه اصفند پارسيان که وقت زوال زمستان بودندی از بلاد کانادا به همراه مرکبی از کاروان لوفت هانزا عازم ايران شدمی و در شام منزلگاه بنمودی مرکب عوض نموده سوار ایران ار شده و عاقبت با تاخير چند ساعته وارد دروازه مهرآباد طهران شديم به رسم معمول و عادت مرسوم!

    به محض دخول در دروازه طهران به گوشه ای برفتم و دو رکعت نماز بکردم و حاجت خواستم تا خدای تبارک و تعالی مرا توانگری دهد تا به سلامت از خندق و گردنه ” کنترل پاسپورت“ و جوازات عبور کنم که محل کمين اشرار است و ياغيان . که اگر به دام آنها افتی جسم سخت بر راس تو بکوبند یا چوب در ماتحت فرو نمایند.

    چون به نزديک آن خندق شدمی چهره هايی بديدمی بس عبوس و دهاتی که نه از ادب بويی برده بودند و نه از علم و سواد و تحصيلات. و نه کلامی از زبان خارجه بدانستندی. در عجب ماندم که اين چه حکمت است که در دروازه مهرآباد که مدخل و گذر فرنگيان و اجنبی است چرا گزمه ها و داروعه ها کلام اجنبی ندانستندی جز دو حرف:

    مستر! پاسپورت! - مادام! حجاب!!

    يکی از ياران و اصحاب مرا ضرب المثلی خواند که کجای شتر مثل آدم است که تو گردن کج او را شباهت به آدم ميکنی؟

    هم او بگفت: از قرن پنجم هجری که مرحوم مغفور ناصر خسرو قباديانی به ايران سفر بکردی تاکنون کار عمارت فرودگاهی معظم در حوالی ساوه شروع گرديده و اخيرا به تماميت نهاده ليکن چند شیپور بدست و شل تنبان از افتتاح آن ممانعت کردندی تا باج و خراج خويش بستانندی.

    در دروازه مهرآباد جماعت بديدم به غايت انبوه و نسوانی به کمال دلربایی که خداوند تعالی نعمت را بر ايرانيان تمام فرموده و غايت جمال و با نمکی را به آنان عطا فرموده که نه در بلخ و نه در قسطنطنيه هماوری و رقابت نتوان يافت

    پس به منزل شدم و سر و تن بشستم و به مسجد شدم و تا نماز بکردم. خانمی در راه بگفتا که ما خود نماز شبيم! گفتم: فتبارک الله احسن الخالقين و دوباره راهی حمام شدم به غايت خوشحالی.

    ادامه دارد




    | ___________________________________________________________________________________________________

    Home